نور الهدی

دانلود کتابهای عرفانی و الهی--إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ(سوره ۱۷: الإسراء-آیه 9) (این قرآن به راهی هدایت می‏کند که مستقیم ترین راههاست)

نور الهدی

دانلود کتابهای عرفانی و الهی--إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ(سوره ۱۷: الإسراء-آیه 9) (این قرآن به راهی هدایت می‏کند که مستقیم ترین راههاست)

نور الهدی

دانلود کتابهای عرفانی و الهی
إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ(سوره ۱۷: الإسراء-آیه 9)
(این قرآن به راهی هدایت می‏کند که مستقیم ترین راههاست)

تبلیغات

Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران

طبقه بندی موضوعی

کلمات کلیدی

بایگانی

آخرین مطالب

آخرین نظرات

نویسندگان

پیوندهای روزانه

اصولى در باب تمثلات و تجلیات اسمایى و ذاتى

جمعه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۳:۰۶ ق.ظ

اصولى در باب تمثلات و تجلیات اسمایى و ذاتى

در فصل چهارم رساله عرشى ((انسان در عرف عرفان )) اصولى ایمانى و اعتقادى در اعتقادات ایمانى مطرح شده است که ذکر بعضى از آنها در مقام براى فهم رموز آیات و روایات و اسرار تمثلات و تجلیات ذاتى و اسمایى خیلى مناسب مى نماید.
اصل 1: یکى از اصول این که : بسیارى از آنچه که در ماوراى نشاءه طبیعت به انسان روى مى آورند بروز و ظهور ملکاتى اند که انسان به کسب یا اکتساب در مزرعه ذات خویش کاشته است چه هر کس زرع و زارع و مزرعه خود است ، و به عبارت دیگر مهمان سفره خود است که ((الدنیا مزرعة الاخرة ))؛ پس بدان که ملکات نفس مواد صور برزخیه اند؛ و برازخ نفوس مطابق سوابق سازندگى آنها مر ذوات خودشان را است . و به بیان گرانقدر شیخ اجل سعدى :

دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر   کاى نور چشم من بجز از کشته ندروى 

و دیگرى گفته است :

درخت و سبزه برآید ز باغ و این گوید   که خواجه هر چه بکارى ترا همان روید 

چند واقعه اى که نقل کرده ایم همه از خود من برخاسته اند و بیرون از من نبودند، در کریمه لهم ما یشاءون فیها و لدینا مزید (سوره ق /35) و در کریمه للذین اءحسنوا الحسنى و زیادة (یونس - 27)، و نظائر آنها از آیات و روایات فهم و تدبر بسزا لازم است .
اى عزیز همه ادراکات و تمثلات از جدول وجودى است و درونى است مثل احضار ارواح که معنایش این نیست کسى خارج از تو از درب خانه مثلا وارد خانه مى شود بلکه ارتقاء صعودى انسان است فافهم . و احکام و اوضاع و احوال ماوراء طبیعت را با عالم طبیعت قیاس مکن ...

اصل 2: و دیگر از آن اصول این که روح انسانى پس از رهایى از بدن عنصرى مادى با بدن مثالیش و با همه فضایل و یار ذایل اخلاقى ، در عالم برزخ به ظهور مثالى مى رسد.
اصل 3: و دیگر از آن اصول این که روح با بدن طبیعى عنصرى در نشاءه شهادت مطلقه اینجایى علاقه تدبیرى دارد، همین علاقه تدبیرى در عالم برزخ بین او و بدن مثالى او و صفا مکسوب یا مکتبسش خواهد بود، و همه آنها قائم به وجود نفس اند چنان که در نشاءه عنصرى بدن طبیعى و همه توابع و عوارض آن قائم به وجود نفس اند. پس بدان که صور مثالى عالم برزخ همه از شئون نفس ناطقه اند، و رابطه نفس با آنها بطور نسبت و اضافه و ملک اعتبارى نیست ، بلکه به نحو ملک حقیقى است که نفس با آنها معیت قیومیه دارد، و ملک حقیقى مانند ((له ملک السموات و الارض )).
اصل 10: و دیگر از آن اصول این که در انتقالاتى که به عنوان نمونه معروض داشته ایم ، نفس را در عین حال که تعلق به بدن طبیعى بوده است آن گونه سیر و انتقالات معنوى حاصل شده است ؛ پس بدان که انسان را که در هیچ نشاءه بى بدن نیست در عین تعلق به بدن ، افاضات و تجلیات و اشراقات مقامات فوق آن مرتبه نیز براى او حاصل مى شود. نظیر آنچه که در نشاءه دنیا در حال عادى و بیدارى متعارف که فکر به معنى اصطلاحى منطقى مى کند و از صغرى و کبرى ، حکمى کلى - اعنى صورت علمیه اى - به نام نتیجه بر او افاضه مى شود، مى دانیم که افاضه صور علمیه بر او از عالم قدس حکیم است و فکر و دیگر مقدمات آن همه معدات اند، و به فرموده متاءله سبزوارى در لئالى :
و الحق اءن فاض من القدس الصور   و انما اعداده من الفکر  
کریمه الله یتوفى الانفس حین موتها و التى لم تمت فى منامها فیمسک التى قضى علیها الموت و یرسل الاخرى الى اجل مسمى ان فى ذلک لایات لقوم یتفکرون (زمر - 44) را در تبیین و تحکیم این اصل اهمیت بسزا است .
اصل 12: و دیگر از آن اصول که اهمیت بسزا دارد این که قوه خیال بر تصویر و محاکات معانى سرشته شده است - یعنى کار خیال این که در سیر نزولى معانى را صورت و شکل مى دهد؛ چنان که قوه باصره بر دیدن سرشته شده است و قوه سامعه بر شنیدن و همچنین قواى دیگر ظاهر و باطن .
قوه باصره که در دستگاه چشم تعبیه شده است ، بشر مانند آن را به نام دوربین عکاسى اختراع کرده است که اجسام و اشباح را تصویر مى کند، ولکن بدان حد نرسیده است که صنعتى اختراع کند تا معانى را صورت دهد.
تمثلاتى که در صع نفس انسانى محقق مى یابد چه در خواب و چه در بیدارى ، همه آنها به قوه مانى خیال است ؛ بلکه قوه خیال چیره دست ، چنان معنى را به صورت مى کشاند که صدمانى در او حیران بماند.
و بدان که هر چه مراقبت و حضور عندالله کاملتر باشد، و مزاج انسانى به اعتدال ممکن نزدیکتر باشد، و قوه خیال و دستگاه وى قویتر و صحیحتر باشد، تمثلات در لوح نفس صافى تر و سالمتر است .
استادم علامه طباطبایى - قدس سره - در خلوتى به من فرمود: ((آقا هر روز که مراقبتم قویتر است ، در شب تمثلاتم صافى تر است )).
قوه متخیله که قوى باشد و در انقیاد و اطاعت قوه عاقله بوده باشد، مدرکات قوه عقلیه را به خوبى و درستى حکایت مى کند؛ پس اگر مدرکات قوه عقلیه ، ذوات مجرده که عقول مفارقه اند بوده باشند، قوه متخیله آنها را به صور اشخاص انسان که افضل انواع محسوسات جوهریه اند در کمال حسن و بها در آورد. و اگر آن مدرکات معانى مجرده و احکام کلیه اند به صور الفاظ که به تعبیرى قوالب معانى مجرده اند در اسلوبى شیوا و شیرین در آورد. و پس از آن هر دو گونه صور یاد شده را به حس مشترک دهد به گونه اى که آن صور ذوات مدرک به حس بصر گردند، و این صور الفاظ مدرک به حس سمع گردند، و چنان مشهود شود که گویى شخص در کمال حسن و بهاء در برابر ایستاده و کلامى شیوا القاء مى کند.
آن که در صدر این اصل گفته ایم : ((کار خیال این است که در سیر نزولى معانى را صورت و شکل مى دهد)) بدین نظر است که در سیر صعودى اول مادیات مدرک مى شوند و بعد از آن متخیل مى شوند و بعد از آن معقول مى گردند، ولکن در سیر نزولى اول مجردات و معانى معقول مى شوند و پس از آن متخیل مى شوند و سپس در حس مشترک محسوس مى گردند.
مطلب مدهش عقول در کار قوه خیال علاوه بر تصویر و تشکیل معانى ، این است که در نوم و یقظه هر معنى را به صورتى خاص مناسب آن شکل مى دهد، سوال پیش مى آید که بدین مناسبت بین صورت و معنى چگونه آگاهى کسب مى کند؟
خیال اگر چه شاءنى از شئون نفس است ولکن علم و معرفت خود نفس به مناسبت بین معنى و صورت خاص بدان به چه نحو حاصل مى شود؟ مى دانیم که حق سبحانه مجسم اجسام و مصور صور است و نفس ‍ ناطقه انسانى در ذات و صفات و افعالش مظهر اتم اوست ، و با نیل به توحید صمدى به فهم این سر مستسر - اعنى به فهم تصویر قوه خیال ذوات مجرده و معانى را، و به فهم وجه مناسبت بین معنى و صورت - نزدیک مى شویم فتدبر.
آن که خواب را تعبیر مى کند بدین سبب معبر است که خواب بیننده را از ظاهر صورت مثالى رویا به باطن آن که معنى آن است عبور مى دهد.
و بدان که فص یوسفى فصوص الحکم و شرح علامه قیصرى بر آن و نکته دهم کتاب ((هزار و یک نکته ما را در تبیین و تشریح مسائل این اصل اهمیتى بسزا است . و الله سبحانه فتاح القلوب و مناح الغیوب .
اصل 13: و دیگر از آن اصول این که در گشت و گذار حال توجه یک وجه از معانى طى الارض براى سالک حاصل مى شود، فافهم . بدین اصل در بند اول دفتر دل (ص 267 دیوان ط 2) اشارتى نموده ایم :
مقام کن به بسم الله یابى   به هر سو رو نماید فتح بابى  
به طى الارض اندر طرفة العین   ببینى این که من اءین الى اءین  
در پیرامون این اصل در کتاب ((الهى نامه )) گفته ام :
((الهى درویشان بى سر و پایت در کنج خلوت بى رنج پا سیر آفاق عوالم کنند که دولتمندان را گامى میسر نیست .))
و نیز در همان کتاب گفته ام : ((الهى فتح قلب بضم عین است ، نصب عینم مرفوع غضوا اءبصارکم ترون العجائب .
و نیز در همین معنى در کلمه هشتاد و یک کتاب ((صد کلمه )) گفته ام :
((آن که را تسلیک نفس به دشت و دمن حضیره قدس است با حفره لاى و لجن طبیعت چه انس است )).
و نیز در همین کتاب در کلمه شصت و دوم گفته ام :
((آن که صاحب همت باشد و نفس را از اشتغال بدین نشاءه انصراف دهد، گاهى تمثلاتى در لوح نفس خود مشاهده کند، و گاهى حقایقى بى تمثل دریابد و از این حالت آگاهى یابد که آنچه به آدمى در حالات نوم و تنویم و غشوه و خوف و احتضار و نظایر آنها روى مى آورد، هیچیک موضوعیت در روى آوردن تمثلات و ادراکات دیگر ندارد، آنچه که موضوعیت دارد انصراف از نشاءه عنصرى و اعراض از تعلقات این سویى است ، و چون انصراف در بیدارى روى آورد نتیجه هزاران خواب و احتضار را مى دهد.))
اصل 14: دیگر از آن اصول که از روى آوردن اءحوال یاد شده و اءشباح و نظایر آنها بدست مى آید، اصل اصیل و رصین ((اتحاد عاقل به معقول ، بلکه به اطلاق اتحاد مدرِک به مدرَک است ))؛ زیرا که از این گونه اطوار نورانى نفس دانسته مى شود که علم و عمل عرض نیستند بلکه جوهرند و علم و عمل نفس نفس و عین آن مى شوند، یعنى علم و عمل انسان سازند.
اصل 15: اصل دیگر این که وارداتى از قبیل تمثلات و مکاشفات و دیگر القاءات سبوحى در حال مراقبت و توجه مثلا پیش مى آید، بدین معنى نیست که براى هر سالک یکسان روى آورد، زیرا که هر شخصى جدولى خاص از بحر بیکران هستى است و نصیب او از این جدول وجودى خاصش به اقتضاى مناسبتى میان او با واقع عاید او مى شود.
خلاصه این که آنچه در خواب و بیدارى نصیب هر کس مى شود میوه هایى
است که از کمون شجره وجود او بروز مى کند، و اختلاف امزجه را دخلى تمام در واردات و القاءات و منامات است .
اصل 18: و دیگر از آن اصول این که از آنچه در فصل مقدم ارائه داده ایم دانسته مى شود که کشف عارفان بالله درباره احوال و صور انسانها به ملکات اشخاص تعلق مى گیرد نه به صنف و نوع . و ملکات اند که مواد صور برزخى اند، و عارف سالکى که چشم برزخیش باز شده است اشخاص را مطابق ملکات درونى آنها به صورتى که مناسب با آن ملکه است مى بیند.
اصل 19: و دیگر از آن اصول این که سلطان معنى کریمه مالکم لا ترجون لله وقارا و قد خلقکم اطوارا در این رویدادها براى سالک راه ظاهرى مى گردد. فتدبر. (نوح /13 - 14)
اصل 28: و دیگر از آن اصول این که از وقایع یاد شده در فصل مقدم (سوم ) دانسته مى شود که روایات معراجیه در حقیقت سفرنامه حضرت رسول خاتم (صلى الله علیه و آله و سلم )اند، و هم بیان کارنامه انسان و شرح احوال و اطوار آنان پس از مفارقت از این نشاءه اند. فافهم .
اصل 31: اصلى دیگر که از مسائل گذشته بدست مى آید این که استعمال قوه خیال در حال توجه که صور خیالیه در آن متمثل مى شود و مثال مقید است ، مقدمه است براى وصول و عروج به اصل آن که خیال منفصل و مثال مطلق در عالم ارواح است . اعنى سالک را باید همت عالى براى اعتلاى به مقام فوق تمثلات باشد؛ و دستور عمده این است که مقام عندیت را تقویت کند و حضور و مراقبت را به کمال رساند و به شهود توحید صمدى حقیقى رسیده باشد.
و همچنین از مثال مطلق ، توجه کلى قلبى به عالم علوى که عالم عقول مفارقه است بنماید، چه این که عوالم در طول یکدیگرند، و هر دانى مثال و رقیقت عالى است ، و هر عالى معنى و حقیقت دانى است ، و تو اگر مثالى هستى در مثال مى بینى ، و اگر عقلى شدى در عقل مى بینى فافهم .
چو باشد عالم دانى مثال عالم عالى   همى دانى که هر چیزى براى اوست مخزنها  
پس اى عزیز عارف حقایق وقتى که صورتى مشاهده مى کند یا کلامى بشنود یا معنى از معانى در دل او واقع شود، استدلال مى کند از آن به مبادى آن ، و مراد حق تعالى را از آن مى داند.
و از اینجا که مى گویند هر چه در عالم حادث مى شوند رسل حق تعالى به بنده اند که پیغام حق را به بنده مى رسانند، مى داند آن کس که مى داند، و اعراض مى کند از آنچه مقصود است از آن صورت ، آن کس که نمى داند؛ چنان که حق سبحانه و تعالى مى فرماید: و کاءین من آیة فى السموات و الارض یمرون علیها و هم عنها معرضون (یوسف /106).
تبصره : اى عزیز هرگاه دولت توجه کلى قلبى به عالم علوى ، و شهود توحید صمدى حقیقى ، روى آورده است تو آن کتاب عظیم الشاءنى که خودت را مصداق کلا ان کتاب الابرابر لفى علیین و ما اءدریک ما علیون کتاب مرقوم یشهده المقربون (المطففین /20 - 21) مى یابى ؛ و همچنین در توحید صمدى مشمول این کریمه مى گردى : و سقیهم ربهم شرابا طهورا (الدهر /23.)
طهور، صیغه مبالغه طاهر است که به معنى پاک پاک کننده است که انسان را از جز خداى سبحان پاک مى کند. امین الاسلام طبرسى در تفسیر مجمع البیان از امام ملک و ملکوت صادق آل محمد - صلوات الله علیهم - در تفسیر آن گفته است : یطهرهم عن کل شى ء سوى الله اذ لاطاهر من تدنس بشى من الا کوان الا الله . فتدبر.
اصل 35: دیگر از آن اصول که از واقعات یاد شده و اشباه و نظائر آنها دانسته مى شود این که : نفس در این نشاءه صورت هیولى ، و در آن نشاءه - اعنى نشاءه ماوراى طبیعت - هیولاى صور غیر متناهیه است ، فافهم .
اصل 36: اصلى دیگر که از ما تقدم حاصل مى شود این که صور مثالى که در صقع نفس تمثل مى یابند همه در حقیقت از منشئات نفس اند، و منشئات او فعل او هستند، پس قیام آن صور به نفس قیام فعل به فاعل است نه قیام حال به محل .
و افعال نفس ، شئون و تطورات او هستند، پس همه آن صور مطلقا خواه صور جمادیه باشند و خواه صور معدنیه و خواه نباتیه و خواه حیوانیه و خواه ملکیة و خواه غیر آنه حى و شاعر و مدرک اند و تمایز بین آنها به تمایز نسبى است نه تمایز حقیقى - بدین معنى که هر یک اگر چه ممتاز از دیگرى است ولکن هیچیک به کلى بینونت عزلى و مباینت موضوعى مستقل از دیگرى ندارد زیرا که همه نقوش و شئون و تطورات یک نور وجود نفس اند، و این نور وجود بر همه قاهر است و آن صور همگى مقهور او که وحدت در کثرت و کثرت در وحدت است ، و مخاطب و مخاطَب یکى هستند و یکى نیستند، و هکذا و هکذا - چنان که اعضاء و جوارح و قوى و محال آنها اگر چه از یکدیگر ممتازند ولکن به کلى امتیاز عزلى و موضوعى از یکدیگر ندارند و گسیخته و بریده از هم نیستند، و با هم ترکیب ارگانیکى دارند نه ترکیب ماشینى - و ان شئت قلت : این کثرات همه صورت اند و روح همه آنها نفس است ، و همگى را نسبت به نفس فقر نورى است ، و نفس را نسبت به آنها اضافه اشراقیه فافهم .
اى عزیز معرفت نفس مفتاح خزاین ملکوت است ، اقراء کتابک کفى بنفسک الیوم علیک حسیبا. (اسراء /15)
اصل 40: اصل دیگر این که ظهور و بروز تمثلات را مطابق اغراض نهانى سلاک و خواسته هاى درونى آنان دخلى بسزا است . واقعه دوازدهم که گفته ام : ((یادنامه حضرت استاد علامه طباطبایى به تحریر رساله ((انه الحق )) اشتغال داشتم که آن جناب برایم متمثل شده است ))؛ و نیز واقعه چهارم که گفته ام : ((به قرائت سوره واقعه قرآن کریم تشرف داشتم که تمثلى آنچنانم برایم روى آورده است )) بر این اصل قویم اند، و همچنین تمثل سوره انبیاء که در واقعه بیست و سوم گفته آمد.
در کریمه : و هل اءتیک حدیث موسى اذ رآ نارا فقال لاهله امکثوا انى آنست نارا لعلى آتیکم منها بقبس اءو اءجد على النار هدى (طه 10 و 11) براى وصول به سر این اصل دقت بسزا شود چه این که حضرت موسى کلیم علیه الصلاة و السلام طلب آتش مى کرد که ((قال لاهله انى آنست نارا...)) فافهم .
و همچنین در کریمه : و اذکر فى الکتاب مریم اذا نتبذت من اهلها مکانا شرقیا فاتخذت من دونهم حجابا فاءرسلنا الیها روحنا فتمثل لها بشرا سویا... (مریم /16 و 17)
براى وصول به سر این اصل بسیار مهم ، توجه به کمال اعمال شود. و ما آن را در شرح عین چهل و نهم ((سرح العیون فى شرح العیون )). بیان نموده ایم . (ط 1 - ص 617)
آیات و روایات دیگر نیز بر این اصل برهان قاطع اند، و الحمد لله رب العالمین .
به عنوان تنظیر گوییم : همان گونه که در عالم خواب ، خواسته هاى بیداریت به صورتهایى برایت متمثل مى شوند، عالم بیداریت نیز به همین وزان است .
خلاصه این که : هر کس حق را در آن چه مى خواهد طلب کند، حق در آن صورت مطلوبش بر او متجلى شود.
اصل 41: اصل دیگر که از مطالب گذشته حاصل مى شود این که : نفس ناطقه انسانى از بس که لطیف است به هر چه روى آورد به صورت آن در مى آید. در غزلى گفته ام : (دیوان ص 168.)
نفس از بسکه لطیف است شود نفس همان   که بدو روى نموده ز نشیب و ز فراز 
اصل 43: دیگر از آن اصول این که گاهى در حال اقبال جذبه هاى بى مثالى ، دولت اسمى از اسماى حسناى الهى ، یا آیتى از آیات قرآنى مثلا، به گونه اى به سالک الى الله روى مى آورد که آن اسم یا آیت را همواره پى در پى با بى تابى شگفت و اشتیاق و التهاب عجیب بر زبان دارد که نمى تواند از آن اعراض کند، و تجلیات سلطان آن اسم و آیت چنان حیرت آور است که وصف آن به گفتگو محال است ...
اصل 45: دیگر از آن اصول این که ظهور تجلیات الهى ، مترتب بر حصول استعداد و حالات روحى سالک بر اثر اطوار ریاضت نفسانى اوست ؛ نه این که عارف هر وقت به هر گونه بخواهد برایش ظهور تجلیات روى آورد... شیخ اجل سعدى در ذیل حکایت ششم از باب دوم گلستان در این موضوع نیکو سروده است :

یکى پرسید از آن گم کرده فرزند   که اى روشن روان پیر خردمند  
ز مصرش بوى پیراهن شنیدى   چرا در چاه کنعانش ندیدى  
بگفت احوال ما برق جهانست   دمى پیدا و دیگر دم نهانست  
گهى بر طارم اعلى نشینیم   گهى تا پشت پاى خود نبینیم  
اگر درویش بر یک حال ماندى   سر دست از دو عالم بر فشاندى
 

این بود اصولى که در فصل چهارم از رساله انسان در عرف عرفان مولایم آمده که به جهت بحث تجلیات اسمایى و ذاتى و صفاتى در این باب نقل شده است ، که خداوند سبحان توفیق فهم به اسرار و رموز این اصول را عنایت فرماید، که هر یک از اصول نامبرده و اصول دیگرى که در فصل مذکور آمده است به منزله تفسیر انفسى فهم خطاب محمدى (صلى الله علیه و آله و سلم ) است . چه اینکه کلید فهم روایات اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و رموز فهم حالات و القاءات و تجلیات الهیه است که در طول تاریخ براى اهل معرفت پیش آمد کرده است ولى به زبان برهانى و علمى و شهودى اینچنین در نیامده بود. چه بسا کتابهاى فراوانى در این امور از حالات عارفان بالله تا حال نوشته شده است ولى بدین صورت اصول منظم تبیین نشده بود.

منبع:جلد دوم شرح دفتر -شارح:استاد صمدی آملی

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۵/۰۲/۱۰
علی کارگر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی