دانلود کتاب الهی نامه میرزا علی کارگر ساروی جلد یک
https://my.uupload.ir/dl/EegQ
دانلود کتاب الهی نامه میرزا علی کارگر ساروی جلد دوم
https://my.uupload.ir/dl/e9KQ
دانلود کتاب الهی نامه میرزا علی کارگر ساروی جلد یک
https://my.uupload.ir/dl/EegQ
دانلود کتاب الهی نامه میرزا علی کارگر ساروی جلد دوم
https://my.uupload.ir/dl/e9KQ
دانلود کتاب الهی نامه میرزا علی کارگر ساروی جلد دوم صورت فشرده
دانلود از اینجا
https://uupload.ir/view/الهی_نامه_میرزا_علی_کارگر_ساروی_جلد_دو_ebxk.pdf/
به حقیقت برو وبگو آمدم...اگرگفتند اینجا چرا آمدی؟ بگو:به کجا روم وبه کدام در رو کنم ؟این رَه است ودگردُوم رَه نیست
اگر گفتند به اذن کی آمدی؟ بگو شنیدم:بَرضیافتخانه فیض نوالت منع نیستدَرگشاده است وصَلا دَرداده خوان انداخته
اگر گفتند: تا بحال کجابودی؟بگو: راه گم کرده بودم.اگر گفتند چی آوردی؟بگو اوّلا: دل شکسته٬ که از شمانقل است:
در کوی ماشکسته دلی می خَرند و بس بازارخودفروشی ازآن سوی دیگراستوثانیا:جز نداری نبُوَد مایه دارایی من
طَمع بخششم ازدرگَه سلطان من است وثالثا:الهی آفریدی رایگان، روزی دادی رایگان، بیامرز رایگان، تو خدایی نه بازرگان.
اگر گفتند بیرونش کنید بگو:نمی رَوَم ز دیار شما به کشور دیگربرون کنید(م) ازاین دَر،دَرآیم از دَردیگر اگر گفتند: این جرأت را از که آموختی؟
بگو از حِلم شما.اگر گفتند: قابلیت استفاضه نداری بگو: قابلیت را هم شما افاضه می فرمایید.باز اگر از تو اعراض نمودند٬ بگو:به والله به بالله به تَالله
به حق آیه نَصُرمِنَ الله که مو از دامنت دست بر نَدیرُم (ندارم)اگر کشته شوم الحکم لِلّه اگر گفتند: مُذنِبی (گنهکاری)بگو اوّلا: شنیدم شما غفارید
وثانیا: من مَلَک(فرشته) نیستم٬ آدم زاده ام نا کَرده گنه دراین جهان کیست؟ بگو آنکس که گنَه نکرده و زیست بگو من بد کُنم وتو بد مکافات دهی
پس فرق میان من وتوچیست؟ بگو اگرگفتند: این حرفها را ازکجایاد گرفتی؟ بگو: بلبل از فیض گُل آموخت سخن وَرنه نَبود این همه قول وغزل تَعبیه در مِنقارش اگر گفتند چه می خواهی؟ بگو: جز تو ما را هوای دیگر نیست جزلقای تو هیچ در سر نیست
(حضرت علامه حسن زاده آملی)
دانلود کتاب الهی نامه میرزا علی کارگر ساروی جلد اول بصورت فشرده
دانلود از اینجا
http://bayanbox.ir/info/5917149603786465919/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%A7%D9%84%D9%87%DB%8C-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7-%D8%B9%D9%84%DB%8C-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%DA%AF%D8%B1-%D8%B3%D8%A7%D8%B1%D9%88%DB%8C-%D8%AC%D9%84%D8%AF1
برای استخراج کتاب از نرم افزار قوی استفاده شود.
https://uupload.ir/view/الهی_نامه_میرزا_علی_کارگر_ساروی_جلد_یک_u527.pdf/
جهت نشر علوم و معارف حقه الهیه هر گونه برداشت و کپی از وبلاگ نورالهدی بلامانع و جایز می باشد.
یکى از آثار قلمى این خدوم علم حسن حسن زاده آملى، کتابى به نام دروس معرفت نفس است که به نظم و نضد خاصّى، بالفعل حاوى یکصد و پنجاه و سه درس است که سالیانى براى عزیزانى طالب کمال، تحریر و در محضر انس و قدس آنان تقریر و تدریس مىشد.
عصاره و خلاصه بسیارى از مطالب دروس معرفت نفس را به صورت «اصل» درآوردهایم که اگر گاه نیاز پیش آید، از این اصول یادآور شویم:
اصل ۱. هرچه هست، وجود است.
اصل ۲. هرچه پدید آمده، از وجود پدید آمد.
اصل ۳. نیرویى داریم که در مىیابد و تمیز مىدهد.
اصل ۴. سراى هستى بىحقیقت و واقعیّت نیست؛ بلکه حقیقت و واقعیّت دارد؛ بلکه عین واقعیّت است.
اصل ۵. حقیقت و واقعیّت هرچیز هستى است.
اصل ۶. واسطهاى میان وجود و عدم نیست.
اصل ۷. هستیها با هم بىپیوستگى نیستند؛ بلکه هستیها با هم پیوستگى دارند.
اصل ۸. آنچه اتفاقى نیست هدفى دارد و رفتار او بیهوده نیست.
اصل ۹. هر آنچه از حرکت به کمالى مىرسد، آیینى دارد.
اصل ۱۰. علم وجود است.
اصل ۱۱. حرکت در چیزى است که فاقد کمالى باشد.
اصل ۱۲. موجودى که کمال مطلق است، حرکت در او متصوّر نیست.
اصل ۱۳. حرکت فرع بر احتیاج است (تلفیق این اصل با اصل ۱۱: حرکت در چیزى است که فاقد کمالى باشد. پس حرکت فرع بر احتیاج است).
اصل ۱۴. هر چه که غایت و کمال متحرّکى است، برتر و فراتر از آن متحرّک است که حرکت ناقصى به سوى کاملى است. پس موجودات متحرک را درجات مراتب است.
اصل ۱۵. اگر سلسله موجودات منتهى به موجودى شود، باید آن موجود غایت غایات و کمال کمالات و نهایت منتهاى همه هستیها باشد و مادون او همه محتاج او، و در وى حرکت متصوّر نبود.
اصل ۱۶. هر موجودى در حدّ خود تامّ و کامل است؛ تامّ و اتمّ و کامل و اکمل از قیاس پیش مىآید.
اصل ۱۷. هیچ چیز در حدّ خود و در عالم خود شرّ و بد نیست؛ ولى قیاس و نسبت با این و آن که به میان آمد، سخن از شرّ و بد به میان مىآید.
خلاصه دو اصل اخیر: هیچ موجودى در حدّ خود، نه ناقص است و نه شرّ.
اصل ۱۸. نطفه و مربّى و اجتماع و معاشر از اصولىاند که در سعادت و شقاوت انسان دخلى بسزا دارند.
اصل ۱۹. حرکت: خارج شدن موضوعى است از فقدان صفتى و کمالى به سوى وجدان آن کمال و صفت به طور تدریج و وجود هرجزء بعد از جزء دیگر. و خلاصه، حرکت عبارت است از خروج شىء از قوّه در امرى به فعل تدریجا.
اصل ۲۰. براى متحرّک باید مخرجى باشد که وى را از نقص به در برد و به کمال رساند.
اصل ۲۱. ما با حرکت و در حرکت و در جهان حرکتیم.
اصل ۲۲. کتاب و آموزگار از وسائل و معدّاتاند، دانش دهنده دیگرى است.
اصل ۲۳. آن گوهرى که به لفظ «من» و «أنا» و مانند اینها بدان اشارت مىکنیم، موجودى غیر از بدن است.
اصل ۲۴. انسان از مرتبه نفس تا مرحله بدنش یک موجود متشخّص ممتدّ است؛ و به عبارت دیگر انسان موجود ممتدّى است که از مرحله أعلى تا به انزل مراتبش همه یک شخصیّت است.
اصل ۲۵. جمیع آثار بارز از بدن همه از اشراق و افاضه نفس است. «شیخ رئیس ابو على سینا گوید: مردم از جذب آهن ربا آهن را تعجّب مىکنند، و از جذب و تصرّف و تسخیر نفس مر بدنشان را بىخبرند.»
اصل ۲۶. آن گوهرى که به لفظ «من» و «أنا» و مانند اینها بدان اشارت مىکنیم، به نامهاى گوناگون خوانده مىشود؛ چون: نفس، و نفس ناطقه، روح، عقل، قوّه عاقله، قوّه ممیّزه، روان، جان، دل، جام جهاننما، جام جهان بین، و رقاء، طوطى، و نامهاى بسیار دیگر؛ ولى آنچه در کتب حکمت و السنه حکماء رواج دارد، همان پنج نام نخستین است.
اصل ۲۷. بدن مرتبه نازله نفس است.
اصل ۲۸. آن گاه کالبد تن، بدن نفس است که نفس در او تصرّف و بدان تعلّق داشته باشد و آثار وجودیش را در او پیاده کند.
اصل ۲۹. نفس را هردم در کشور وجودش شئون بسیارى است که هیچ شأنى او را از شأن دیگر باز نمىدارد.
اصل ۳۰. در میان انواع موجودات صاحب قوا و استعداد و هوش و بینش، انسان را که با آنها مىسنجیم مىبینیم که وى از همه آنها باهوشتر و زیرکتر است؛ پس جوهر انسان از جنس جواهر آنها برتر و شریفتر است.
اصل ۳۱. نفس ناطقه بسان درختى است که جمیع قواى او شاخههاى اویند.
النفس فی وحدته کلّ القوى
و فعلها فی فعله قد انطوى
اصل ۳۲. قوّه مصوّره به تنهایى صورتگر نطفه نیست.
اصل ۳۳. فاقد شىء، معطى آن به دیگرى نتواند بود؛ و به عبارت دیگر: معطى کمال، خود باید أولا واجد آن باشد.
اصل ۳۴. طلب مجهول مطلق محال است.
اصل ۳۵. از آنجایى آمدیم که اوّل کار بود؛ زیرا چون علم مىآموزیم، پیشتر مىرویم.
اصل ۳۶. فکر حرکت نفس ناطقه است؛ از مطلب به مبادى و دوباره از مبادى به مطلب.
اصل ۳۷. وعاى علم وعائى است که به خلاف همه ظرفها هرچه علم در او بیشتر قرار گیرد، گنجایش او بیشتر مىگردد و براى تحصیل علوم بالاتر و بیشتر آمادهتر مىشود.
اصل ۳۸. علم را با وعاء او یک نحو سنخیّت است.
اصل ۳۹. نفس ناطقه و مخرج او از نقص به کمال، هر دو از موجودات ماوراى طبیعتاند.
اصل ۴۰. انسان بهترین طریق، بلکه تنها طریق براى پى بردن به جهان هستى است.
اصل ۴۱. مادّى قائل به موجودى حقیقى و واقعى به نام ماده است، بر خلاف سوفسطایى که قائل به حقیقتى نیست.
اصل ۴۲. مادّى مادّه را موجودى ازلى و ابدى و وجود آن را واجب بالذات مىداند.
اصل ۴۳. هر صورت معقوله، فعلیّت محض و مبرّاى از مادّه و اوصاف و احوال مادّه است.
اصل ۴۴. وعاء تحقّق صور معقوله، موجودى مبرّا از مادّه و اوصاف و احوال مادّه است.
اصل ۴۵. هر یک از قوّه خیال و صور خیالى را تجرّد برزخى است.
اصل ۴۶. هر یک از نفس ناطقه و مخرج او از نقص به کمال، موجودى وراى مادّهاند.
اصل ۴۷. هر فرد انسان را یک شخصیت و هویّت است که جمیع قواى او شئون همان هویّت واحده اوست، و همه آثار وجودیش از آن منبعث مىشود؛ اگرچه مظاهرش متکثّر است.
اصل ۴۸. هر متحرّک در حرکت خود به سوى چیزى مىرود که فاقد آن است تا از حرکت واجد آن شود و آن غایت و غرض اوست.
اصل ۴۹. شیئیّت شىء به صورتش است، نه به مادّهاش.
اصل ۵۰. تنویم مغناطیسى و نوم هردو از یک اصل منشعباند، و آن در حقیقت انصراف و تعطیل حواسّ ظاهره از تصرّف و دست در کار بودن به این نشأه طبیعت است.
اصل ۵۱. نفس ناطقه در همه حال از خویشتن آگاه و مدرک ذات خود و به خود داناست و هیچیک از حواسّ این چنین نیست.
اصل ۵۲. علم انسانساز است:
جان نباشد جز خبر در آزمون
هر که را افزون خبر جانش فزون؛
تو همان هوشى و باقى هوش پوش.
اصل ۵۳. قوّه متخیله از شئون نفس است و تجرّد برزخى دارد، و در خواب و بیدارى بیدار و آگاه است، و دستگاه عکّاسى و صورتگرى نفس ناطقه است.
اصل ۵۴. نفس ناطقه و مخرج او از قوّه به فعل، عارى از مادّه و احکام آناند؛ یعنى هر دو از عالم غیباند و صرف حیاتاند، و حیات همان شعور و آگاهى است.
اصل ۵۵. اشباحى که در عالم رؤیا مىبینیم مطلقا پدید آمده از انشاء و ایجاد نفس و قائم به اویند، و همه ابدان مثالى برزخىاند.
اصل ۵۶. همه آثار وجودى انسان اطوار ظهورات و تجلّیات نفس است، و قوام بدن به روح و تشخّص و وحدت و ظهور آثارش از اوست.
اصل ۵۷. سعادت این است که نفس انسان در کمال وجودیش به جایى برسد که در قوام خود به مادّه نیاز نداشته باشد و در عداد موجودات مفارق از ماده درآید و بر این حال دائم و ابد باقى بماند.
اصل ۵۸. روح انسان، خواه در مقام خیال باشد و خواه در مقام عقل، پس از ویرانى بدن تباه نمىشود.
اصل ۵۹. همه مدرکات انسان وراى طبیعت است.
اصل ۶۰. هرچه بلا وضع است ممکن نیست در چیزى که با وضع است، حاصل شود.
اصل ۶۱. صورت علمیه مطلقا کلّى وجودى مجرّد و عارى از مادّه است و ظرف تقرّر و تحقّق او با او مسانخ، و علم وجودى نورى قائم به خود است.
اصل ۶۲. اسناد افعال صادره از انسان به بدن و اعضاء و جوارح مادّى وى، به مجاز است و حقیقة به نفس اسناد مىیابند.
اصل ۶۳. آنچه را که انسان ادراک کرده است، در صقع ذات خود یافته است، و آن معلوم بالذات اوست، و اشیاى خارجى که به نحوى از انحاء به واسطه و اعداد قوى و آلات ادراکى خود با آنها تعلّق و ارتباط یافته که از این ارتباط به کسب علم نائل شده است، معلوم بالعرضاند.
اصل ۶۴. مادّه تعلّق علّى بر نفس ناطقه ندارد بلکه معدّ حدوث اوست که نفس حدوثا جسمانى و بقاء روحانى است.
اصل ۶۵. هر یک از حواسّ واسطه و معدّ نفس براى ربط و تعلّق به خارج اوست، و کار هریک احساس محسوسى مخصوص است و لا غیر که اصلا نمىدانند محسوس خارجى است یا نه و این حکم کار نفس است.
اصل ۶۶. مرگ فقط قطع علاقه نفس از طبیعت و مادّه بدن است، نه تباهى و زوال نفس.
اصل ۶۷. آنچه صورت شىء را مانع از عقل و عاقل شدن و همچنین معقول بالفعل گردیدن است، مادّهاى است که شىء مذکور در آن موجود است.
اصل ۶۸. الفاظ براى معانى اعمّ وضع شدهاند و روزنههایى به سوى معانى حقیقى اشیایند نه مبیّن و معرّف واقعى آنها، اعنى؛ معانى را آن چنان که هستند نمىشود در قالبهاى الفاظ درآورد که هرمعنى را در عالم خودش حکمى خاصّ و صورتى خاصّ است.
اصل ۶۹. دار آخرت عین حیات است، و موجودى که ذاتا حىّ است، محال است که ضدّ خود را بپذیرد؛ یعنى محال است که موت بر او عارض شود و یا خواب و پینگى بر او دست یابد.
اصل ۷۰. موجودى که حدوث بر او صادق نیست، موجودى ازلى و ابدى است که هیچگاه فناء و زوال در او راه ندارد.
اصل ۷۱. جسم آلى جسم زنده است؛ یعنى صاحب نفس است، و نفس مبدأ حسّ و حرکت به اراده است، و به تعبیر اعمّ که شامل نفوس ارضیه گردد، نفس کمال اوّل جسم طبیعى آلى ذى حیاة بالقوّة است.
اصل ۷۲. ناظم امور عالم مطلقا، یعنى تشکیل دهنده و به نظم آورنده آن، عقل است؛ یعنى موجودى که فعلیّت محض و عین حیات و علم و قدرت و مبدأ حیات و هرگونه کمال، و محیط به اشیاء از جمیع جهات آنها، و عالم به آنها پیش از تحقّق آنها است، هم علّت موجودات است و هم نهایت مطالب.
اصل ۷۳. طفره مطلقا چه در حسیّات و چه در معنویات، باطل و محال است.
اصل ۷۴. تشکیک در ماهیت راه ندارد.
اصل ۷۵. نور اسفهبد را که نفس ناطقه است، مقام فوق تجرّد است؛ یعنى او را مقام معلوم و حدّ یقف نیست که در نتیجه وحدت عددى ندارد.
این بود اصولى که در یکصد و پنجاه و سه درس کتاب دروس معرفت نفس آمده است و هراصل، عصاره و خلاصه بحث و فحصى است که تقریر و تحریر شده است.
27 اسفند سالروز عید سعید غدیرخم شمسی بر تمامی شیعیان جهان مبارک باد .
27اسفند هر سال مصادف با عید سعید غدیر خم شمسی می باشد یعنی آن سالی که غدیر خم برگزار شد 27 اسفند بوده است لذا تعبیر به عید غدیر خم شمسی می شود این مطلب را علامه شعرانی (قدس سره) در کتاب دمع السجوم ترجمه کتاب نفس المهموم صفحه466آورده است .
#عید_غدیر_شمسی #27_اسفند_عید_غدیر_شمسی #عید_غدیر _عید_ولایت
سیر علمی وعملی به طلاب حوزه علمیه
خلاصه ایی از مطالب کتاب (حامل اسرار )اثر حضرت استاد صمدی آملی
کتابهایی که در سیر علمی باید خوانده شود
گلستان وبوستان وکلیله ودمنه وحشر با دواوین شعرای اصیل مثل بابا طاهر
علوم ظاهر
اما در ادبیات عرب(صرف)
۱-نصاب الصبیان ابونصر فراهی (با تصحیح وتحشیه حضرت علامه حسن زاده آملی) این کتاب همراه با کتب صرفی خوانده شود
۲-امثله وشرح امثله
۳-صرف میر جناب میر سید شریف حسینی آملی
۴-شرح تصریف جناب تفتازانی
۵-شرح نظام
در نحو:
۱-عوامل منظومه
۲-عوامل ملامحسن فیض کاشانی
۳-انموذج که به نحو متن وشرح می باشد
۴-هدایه
۵-صمدیه شیخ بهایی
۶-سیوطی
۷-مغنی اللبیب از باب اول تا آخر باب رابع
۸-شرح جناب جامی بر کافیه ابن حاجب (شرح جامی)
در علم بیان وبدیع ومعانی:
کتاب مطول کافی است
در منطق:
منطق کبری-حاشیه ملاعبدالله- شرح شمسیه-جوهر نضید-
اصول فقه
۱-اصول مرحوم مظفر
۲-معالم الاصول
۳-رسائل
***(المدخل الی عذب المنهل)) حضرت علامه شعرانی(این کتاب قبل از کفایه خوانده شود)
۴-کفایه الاصول
در علم قرائت
کتاب شرح شعله بر شاطبیه(شرح شاطبی)
در فقه:
۱- تبصره علامه حلی
۲-شرایع محقق حلی
۳-شرح لمعه
۴-مکاسب
علوم باطن(بعد از علوم ظاهر توصیه می شود)
دروس حوزوی
۱-منطق:
منطق منظومه وشرح آن
۲-کلام:
کشف المراد علامه حلی بخصوص بحث امامت
۳-فلسفه:
۱-بدایه الحکمه
۲-نهایه الحکمه
۳-شرح منظومه قسمت حکمت
۴-نقس شفا
۵-الهیات شفا
۶- شرح اشارات
۷-حکمه الاشراق
۸-حکمه متعالیه یعنی اسفار اربعه
۴-صحف نوریه عرفانی
۱-تمهید القواعد ابن ترکه
۲-شرح فصوص الحکم از محقق قیصری
۳-مصباح الانس ابن فناری
۴-فتوحات مکیه شیخ اکبر
اما سلسله کتب نوریه حضرت علامه حسن زاده آملی
۱-دروس معرفت نفس
۲-گنجینه گوهر روان
۳- اتحاد عاقل به معقول
۴- سرح العیون فی شرح العیون
۵- ممد الهمم فی شرح فصوص الحکم
در هیئت و نجوم
۱- دروس هیئت ودیگر رشته های ریاضی
۲-دروس معرفت وقت وقبله .... وکتابهای عالیه دیگر
در علم اخلاق عرفانی وقرآنی:
۱-مفتاح الفلاح از شیخ بهایی
۲-عده الدعی از ابن فهد حلی
۳- قوت القلوب از ابو طالب مکی
۴- اقبال از سید ابن طاوس
۵- صحیفه سجادیه
واز کتب حضرت علامه حسن زاده آملی:
۱-رساله زبر جدیه
۲- نور علی نور در ذکر وذاکر ومذکور
۳-انسان در عرف عرفان
۴-نامه ها برنامه ها
****توجه برای کسب توضیحات بیشتربه کتاب (حامل اسرار) اثر حضرت استاد صمدی آملی رجوع کنید
منبع:(حامل اسرار )اثر حضرت استاد صمدی آملی
🕌جهت دفع بلای کرونا و هر بلای دیگر🕌
✍هر عزیزی《بسم الله الرحمن الرحیم》 را به نیت بسملهی سوره حمد با مداد بر روی کاغذ سفید بیخط بنویسد و با خودش داشته باشد.
ضمن اینکه تمام دستورات بهداشتی و سلامتی را مراعات میکند.:
بقای نسل پاک شیعهی علی علیه السلام
و محبین آن حضرت و حضرت فاطمه البتول
۱۳ رجب المرجب۱۴۴۱ ق. یوم الولاده حضرت امیرالمومنین علیه السلام
الاحقر
داود صمدی آملی
:نکته: تعداد کتابت بسمالله الرحمن الرحیم سوره حمد به عدد ۱۹ یعنی به عدد حروف بسم الله الرحمن الرحیم باید باشد.
علمای اصیل در فن برای کتابت رو به قبله بودن و باوضو و دو زانو کتابت کردن را توصیه نموده و اینکه با مداد باشد نه با قلمی که نوک فلزی دارد. چرا که در کریمه قرآن مجید فرمودند: 《و انزالنا الحدید فیه باس شدید》
البته توجه تام به نفس مقام صاحب ولایت (ع)که سِرّ و حقیقت بسمالله است که ترتب برکات این کتابت را بر جان و نفس کاتب ضمانت کند از اهم این کتابت است.فتدبر جیدا
:ضمن اینکه نوشتن شکل حرف میم به شکل رحیم در دستخط حساب خاصی دارد.
کل عالم و مقام عصمت عالم اگر به صورت یک شکل و یک بافت و صورتی در بیاید، قهراً به بافت انسان در می آید . همانطور که قوه خیال، حقایق آنسویی را مطابق با مناسباتی که بینشان است، با اشکال این سویی برای انسان پیاده می کند، قوه خیال عالم، عصمت نظام عالم را در نشئه طبیعت به صورت انسان شکل می دهد و چون عصمت بیشتر با اسم شریف (الباطن) سازگار است، لذا به صورت زن شکل می دهد، نه صورت مرد . چون مرد بیشتر با اسم ( الظاهر) و زن بیشتر با اسم شریف (الباطن) در ارتباط است . لذا همان مقام اسم شریف (الباطن ) آمده در شریعت و برای زن به صورت حجاب مطرح شده است
این حجاب در حقیقت صفت خدا داشتن زن است، خداوند هم محجوب است. خودش فرمود: ((از پشت هفت هزار حجاب دارید من را می بینید ))اگر عدد را بالاتر ببرد باز هم حق است .
نه این که دین اگر به زن می گوید(( تو حجاب را نگه داشته باش )) این العیاذ بالله جسارت به زن است این در حقیقت یک احترامی به زن است . به او می گوید :((چون تو مطابق اسم شریف ((الباطن )) الهی پیاده شده ای، ما نمی خواهیم که تو در معرض دید هر کسی قرار بگیری، لذا محجوب باش. بگذار اگر دیگران می خواهند تو را ببینند از پشت حجابها ببینند)) این حجاب برگرفته از حجاب حق است، لذا حجاب دژ زن است، چه اینکه برای خداوند دژ است. فرمود هر چه کوشش کنید نمی توانید حقیقت غیبیه ذات مرا ببینید، آنقدر محجوبم، آنقدر در حجابم، هر چه کوشش کنید و حجابها را خرق کنید و پاره کنید باز هم همچنان مرا در پشت حجاب باید ببینید. هرگز من کشف تام نمی کنم، حتی در قرآن هم کشف تام ذاتی نکرد. قر آن هم اگر چه خدا را به ما معرفی کرد، اما یا با الفاظ یا با معانی یا با صور. هم الفاظ حجابند و هم معانی و هم صور حجابند. از پشت حجاب ها خدا خود را معرفی کرد و الا حق آنطوری که حق است، برای خلق جلوه نمی کند، که اگر بخواهد بکند لازمه جلوه گری حق برای خلق بساط خلق را جمع کردن است .
زن تا موقعی که در حجاب است، حق است؛ موقعی که از حجاب در آمده است وجهه ی خلقی پیدا می کند. وقتی وجهه ی خلقی پیدا کرد، دیگر تواناییش شکسته می شود . این است که حجاب برای زن یک احترام است که زن بیشتر شبیه به خداوند شود. و اگر می خواهند ((عصمت اعظم )) را به صورت شکل زنی در بیاورد، ظاهراً به بهترین شکل در می آورد که بهتر و زیباتر از این چهره در نظام هستی پیدا نمی شود . لذا مشابه چهره جناب صدیقه طاهره در عالم هرگز زنی پیدا نمی شود، چه اینکه مشابه چهره پیغمبر و امیرالمومنین هرگز در عالم پیدا نمی شود .
حال که این عصمت کبرای الهی را در حضرت صدیقه طاهره تجلی کرده است او آنچنان در حجاب قرار می گیرد که فقط امیر المومنین لیاقت دیدار همچنین جمالی را خواهد داشت . که به او گفتنند :((زهرای عزیز اگر علی ابن ابیطالب نبود برای تو هرگز در عالم کفوی پیدا نمی شد )) چون زن وشوهر باید کفو هم دیگر باشند.
*** لازم به ذکر است که مراد از حجاب، حجاب اسلامی و قرآنی یعنی چادر است