صادر اول وجود
یک دل اگر در این عالم بود آن دل دل حضرت خاتم بود
چه جان صادر اول عظیم بود دل نه بلکه عرش عظیم بود
در مکتب عارف بالله اعظم هستی
یک حرف برای عارف کافی بود
الله که مستجمع جمیع اسماء الله است
جمع شده در و جود صادر الله بود
آنکس که از بوی عرفان ناب برده ز حق
عارف و معروف و عرفانش الله بود
عارف برو پیش حضرت صادر اول وجود
صادر هر آن دهد تو را سیر صعود
عارف اگر عارف حقیقی باشد
عرفان حق از نون شب واجب بود
یا رب دل عرفانم در تو گم شد
جان عرفان طلبم در حضورت گم شد
یک وجود باشد آن فقط واجب الوجود
یا وجود ما عدم هستیم در دریای وجود
آتش عشق گر در دل عارف روشن شود
ذکر هو هو در سینه اش شعله ور شود
آن هو که درذکر عارف آید هر دم
هر دم از منبع وحی رسول اعظم بود
دل حرم الهی
هر دل که بسوی تو دارد
دلدار عجب قدرتی زیادی دارد
جانان عجب رب عظیمی دارند
دل را در همه عوالم خریداری دارد
هم دلبر و هم دلداری خدا جان
دردل مومن اسکان دائمی دارید
دل محضر نور عرش خدایست
این نه دل بلکه گنج الهی باشد
یارب دل ما را حرمت کن
کاش سرمایه جان ما را کرمت بود
آن دل که نور تو در وی پیداست
دل نیست بلکه عرش الله اعظم باشد
بارالها هشت وشش نور بتاب بر دلم
تابناک چهارده نور سیر صعودم باشد