حدیثی را از حضرت آقا علامه حسن زاده آملی(روحی فداه)دائما در شرح فرج امام زمان بیان می فرمایند که:شخصی نزد امام صادق علیه السلام آمد حرف از محله ی ایشان
پیش آمد و عرضه داشت :محله ما خوب است .حضرت فرمود:آن قدر خوب هستید که مثلا از بین دو مغازه دار اگر یکی نباشد و آن دیگری پولی بخواهد برود و کشوی مغازه ی همسایه را باز کند
و هر مقدار که بخواهد پول بردارد؟آن شخص عرضه داشت:خیر این طوری نشده ایم حضرت فرمود:پس هنوز فرج حاصل نشده هنوز از یکدیگر می ترسید هنوز باید مراقب مان باشند تا به حریم یکدیگر تجاوز نکنیم
پس هنوز مسلمان نشده ایم چون مسلمانی و اسلام یعنی تسلیم شدن یعنی هر چه برنامه و دین می گوید را اطاعت کنیم .
فرج امام زمان یعنی چه؟یعنی یک روزی بشود که ما دیگر پاسگاه"قوه قضائیه"دادگستری ونیروی انتظامی نداشته باشیم تمام این ها از برای این است که ما هنوز فرج و گشایش نداریم به تعبیر حضرت آقا علامه حسن زاده آملی(روحی فداه)تا روزی که ما از منزل بیرون می آییم و دروازه را قفل می کنیم معلوم است هنوز فرج پیدا نکردیم
رساله پیر و جوان حضرت استاد صمدی آملی
کلمه946 از 1001کلمه جلد7حضرت علامه حسن زاده آملی
در عدد ده سرّى است که اساطین فنون کتب خود را برده تألیف مىکردند، مثلًا ارسطو اثولوجیا را بر ده میمر، و شیخ رئیس ابو على بن سینا منطق اشارات را بر ده نهج و حکمت آن را بر ده نمط، و ملّا جلال دوانى رساله فنون علم را بر ده مسئله، و میر داماد قبسات را بر ده قبس، و مولى صدرا امور عامّه اسفار را بر ده مرحله؛ و در قرآن هم عشره در چند جاى آن آمده است.
کلمه 996
متکلّم باید حکیم شود، و حکیم باید عارف گردد، و عارف باید سالک گردد، و سالک باید ثابت گردد، قوله (سبحانه): «إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ المَلائِکَةُ».
کلمه 158 [بیوگرافى علامه سید محمد حسین طباطبائى]
کلمه 158 از 1001کلمه علامه حسن زاده آملی [بیوگرافى علامه سید محمد حسین طباطبائى]
این کلمه پاسخ نامهایست که بیوگرافى حضرت استاد علامه طباطبائى را، در زمان حیاتش، از من خواستهاند.
بسم اللّه الرحمن الرحیم
اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ.
و آتیناه الحکمة و فصل الخطاب
با اهداى تحیّت و سلام از این کمترین خوشهچین خرمن اقبال بزرگان حسن حسنزاده آملى، شرح زندگى سراسر سعادت بقیّة الماضین و ثمال الباقین، آیت علم و دین، مفسر کبیر و فیلسوف الهى، عارف ربّانى، فقیه صمدانى فخر الاسلام استاد اکبر حضرت علّامه حاج میرزا محمد حسین طباطبائى متّع اللّه الاسلام و المسلمین بطول بقائه الشریف را خواستهاید.
با اینکه انجام دادن چنین امر خطیر به شایستگى، از عهده این حقیر خارج است که نه بپارسى نغز یارا است و نه بعربى مبین توانا، باقل با قلم شکسته در فصاحت سحبان چه تواند بنگارد؟! مع الوصف عدم امتثال را مروّت ندیدم و با
هزار و یک کلمه، ج1، ص: 294
بضاعت مزجات شمّهاى از آنچه که به سالیانى دراز در روضه رضوان محضر انس و قدس آن قدّیس قدّوسى، و محفل درس و بحث آن معلّم ربّانى، در دفتر خاطرات ضبط کردهایم و گفتنى است تقدیم مىداریم، و بدون تصنّع و تکلّف در إنشاء، کلک را به رفتار سادهاش واگذار، و به اختیارش رهسپار مىکنیم بسم اللّه مجریها و مرسیها.
یکدهان خواهم به پهناى فلک | تا بگویم وصف آن رشک ملک | |
ور دهان یابم چنین و صد چنین | تنگ آید در بیان آن امین | |
اینقدر هم گر نگویم اى سَنَد | شیشه دل از ضعیفى بشکند | |
در پیرامون اینگونه مردان بزرگ که فوق زمان و مکان و از نوابغ دهرند، از چندین بعد باید سخن به میان آورد که کوتاهترین آن أبعاد بعد زمان و مکان و شرح نحوه تعیّش و معاش آنان است و در این بعد مادّى سخن گفتن دور از شأن آن ارواح عرشى است، در این قسمت بهمین گفتار حافظ شیرین سخن اکتفا مىکنیم:
فلک به مردم نادان دهد زمام مراد | تو اهل دانش و فضلى همین گناهت بس | |
وقتى به دأب و اقتضاى أوان تحصیل، به بؤس بأسایى دچار شدم که ترا طاقت نباشد از شنیدن، دوست دانشمندى که با وى افتخار همحجرگى داشتم به دیدارم آمد- خدایش ببخشاید- که به تشفىام آمد و شفا بخشید و نویدم داد که یارا این سختى گوارا بادت که به شهادت تذکرهها، نفوس مستعدّه از تحمل ساعاتى چنین در محنت زمانه، مردان نامدار و اماثل روزگار شدند. آرى
نه در غنچه کامل شود پیکر گل | نه در بوته ظاهر شود صورت زر | |
ز احداث چرخ است تهذیب مردم | چو از زخم خایسک تیزى خنجر | |
آثار هر کس نمودار دارائى اوست:
بهترین معرّف آن جناب سیر و سلوک انسانى، و آثار علمى از تدریس و تألیف او است، افاضل حوزه علمیه قم که شاغل کرسى تدریس اصول معارف حقه جعفریّهاند از تلامذه اویند، و تفسیر عظیم الشأن المیزان که عالم علم را مایه فخر و
هزار و یک کلمه، ج1، ص: 295
مباهات است یکى از آثار نفیس قلمى و أمّ الکتاب مؤلفات او است.
تفسیر قرآن با قرآن
امام الکلّ فى الکلّ امیر المؤمنین على- علیه السلام- در وصف قرآن فرمود:
کتاب اللّه ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه على بعض[1] بلکه خود قرآن کریم در وصف خود مىفرماید:
وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ[2]، اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِیَ[3]، وَ لَقَدْ آتَیْناکَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ[4].
بیان مثانى و تفسیر قرآن بقرآن
معنى مثانى همانست که امیر- علیه السلام- فرمود: کتاب اللّه ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه على بعض، چه مثانى جمع مثنیّه اسم مفعول از ثنى بمعنى عطف ولوى یعنى پیچیدن و برگشتن است. مثلا رودخانه که در بعضى از جاهاى مسیرش پیچ مىخورد و دور مىزند و بر مىگردد، آن جاها مثانى او است که بسبب این انعطاف قسمت قبل از پیچ رودخانه و قسمت بعد از پیچ آن ناظر یکدیگرند، آیات قرآنى هم با هم اینچنیناند که ناظر یکدیگرند یعنى بیان و زبان یکدیگرند. در منتهى الارب گوید: ثنى بالکسر: گشت وادى و گشت کوه.
این خلاصه مضمونى از تحقیق رشیق جناب استاد روحى فداه در تفسیر کبیر المیزان در بیان مثانى است. به همین مبنى متین، قرآن کریم را بزبان قرآن کریم تفسیر فرموده است و در آغاز تفسیر به این نکته علیا اشارتى فرمود که خلاصه مفادش این است: حاشا که قرآن نور و تبیان کلّ شىء باشد و تبیان نفس خود نباشد.
______________________________
(1)- «نهج البلاغه»، خطبه 131.
(2)- سوره نحل (16): 90.
(3)- سوره زمر (39): 26.
(4)- سوره حجر (15): 88.
هزار و یک کلمه، ج1، ص: 296
این تفسیر شهر حکمت و مدینه فاضلهایست که در آن از بهترین و بلندترین مباحث انسانى و شعب دینى از عقلى و نقلى و عرفانى و فلسفى و حکمت متعالیه و اخلاقى و اجتماعى و اقتصادى و غیرها بحث شده است. مپندارى که این سخنم با نصّ خود آن جناب در دیباچه تفسیر تناقض دارد که فرمود:
قد اجتنبنا فیها عن أن نرکن الى حجة نظریّة فلسفیة أو إلى فرضیّة علمیة، او إلى مکاشفة عرفانیة.
که هر دو به حق سخن گفتیم چنانکه باز خود معظم له در آخر دیباچه فرمود:
ثم وضعنا ابحاثا مختلفة فلسفیة و علمیة و تاریخیّة و اجتماعیة و اخلاقیّة الخ، فتبصّر.
از زبان مبارک خود استاد
در صبح روز سهشنبه بیست و پنجم شعبان المعظم 1387 ه ق- 7 آذر 1346 ه ش در محضر مبارک جناب استاد علامه طباطبایى مدّ ظله العالى تشرف حاصل کردم، سخن از زمان تحصیل و کارهاى علمى معظّم له به میان آمد فرمودند:
من انتظار آمدن بهار و تابستان را مىبردم چه در آن دو فصل چون شبها کوتاه بود شب را به مطالعه و نوشتن به روز مىآوردم و در روز مىخوابیدم.
سپس درباره تفسیرش فرمودند:
من اوّل در روایات بحار بسیار فحص و تتّبع کردم که از این راه کارى کرده باشیم و درباره روایات، تألیفى در موضوعى خاص داشته باشیم، بعد در تلفیق آیات و روایات زحمت بسیار کشیدیم تا اینکه به فکر افتادیم بر قرآن تفسیرى نویسیم ولى چنین مىپنداشتم که چون قرآن بحر بىپایان است اگر به همه آن بپردازیم مبادا توفیق نیابیم لذا آنچه از قرآن در اسماء و صفات الهى و آیات معاد و از اینگونه امور بود جدا کردیم که هفت رساله مستقل در هفت موضوع تألیف کردم، تا اینکه به تفسیر قرآن اشتغال ورزیدیم که اکنون چهارده جلد آن طبع و منتشر شده است.
این سخن استاد در آن روز بود و امروز بحمد اللّه تعالى توفیق یافت که تفسیر المیزان را در بیست مجلّد در مدّت بیست سال به اتمام رسانید و در آخر تفسیر تاریخ اتمام را مرقوم فرمود به این عبارت:
هزار و یک کلمه، ج1، ص: 297
تاریخ اتمام المیزان و توصیه به طلاب علوم
تم الکتاب و الحمد للّه و اتفق الفراغ من تألیفه فی لیلة القدر المبارکة الثالثة و العشرین من لیالى شهر رمضان من شهور سنة اثنتین و تسعین و ثلاثمائة بعد الألف من الهجرة و الحمد للّه على الدوام و الصلاة على سیدنا محمد و آله و السلام.
طلّاب عزیز ما سرمشق بگیرند که حضرت علامه طباطبائى شب قدر را به بحث و تحقیق آیات قرآنى احیا مىکرد و تفسیرش در این شب فرخنده به پایان رسید، آرى اینچنین باید بکار بود و به شعر رسا و شیواى شمس الدین محمد بن محمود آملى صاحب نفائس الفنون:
به هوس راست نیاید به تمنّى نشود | کاندر این راه بسى خون جگر باید خورد | |
شیخ المشایخ صاحب جواهر قدس سرّه العزیز در آخر کتاب دیات آن فرماید:
تمّ کتاب جواهر الکلام فى شرح شرائع الاسلام فى مسائل الحلال و الحرام فى لیلة الثلاثاء ثلاثة و عشرین من شهر رمضان المبارک لیلة القدر التى کان من تقدیر اللّه تعالى فیها ان یتفضّل علینا باتمام الکتاب المزبور من سنة الف و المائتین و الاربع و الخمسین من الهجرة النبویة الخ.
از جناب صدوق ابن بابویه رضوان اللّه تعالى علیه در احیاى شبهاى بیست و یکم و بیست و سوم ماه مبارک رمضان که لیالى قدرند در مفاتیح محدث قمى چنین نقل شده است:
قال شیخنا الصدوق فیما أملى على المشایخ فی مجلس واحد من مذهب الإمامیة و من أحیا هاتین اللیلتین بمذاکرة العلم فهو أفضل.
یعنى افضل اعمال در احیاى این دو شب قدر، مذاکره علم است.
جناب بادکوبهاى یکى از اساتید بزرگ علامه
روزى در محضر مبارکش در ولایت و امامت سؤالاتى عنوان کردهام تا اینکه سخن از آیه کریمه وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ
هزار و یک کلمه، ج1، ص: 298
وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ[5] به میان آمد به حضورش عرض کردم جنابعالى در تفسیر در وجه استفاده آیه بر عصمت امام بیانى از بعض اساتیدتان نام بردهاید «و قد سئل بعض أساتیدنا رحمة اللّه علیه عن تقریب دلالة الآیة على عصمة الامام، فأجاب- الخ»[6] این استاد کدام بزرگوار است؟ فرمود مرحوم آقا سید حسین بادکوبهاى.
راقم گوید که دیگر اساتید ما هم: آیات عظام حاج شیخ محمد تقى آملى و آقا سید محمد حسن قاضى الهى طباطبائى قدّس سرهما از استادشان جناب آقا سید حسین بادکوبهاى بتجلیل و تعظیم نام مىبردند. آن جناب آقا سید حسین بن سیّد رضا بن سید موسى حسینى بادکوبى لاهجى (نه لاهیجى) است در 1293 ه ق در قریه خوددلان بادکوبه متولد شده است وى یکى از اعاظم تلامذه جناب آقا میرزا هاشم اشکورى و آقا میرزا ابو الحسن جلوه و آقا على مدرس صاحب بدائع الحکم و آخوند خراسانى صاحب الکفایه و شیخ محمد حسن مامقانى- رضوان اللّه تعالى علیهم- و از مفاخر علماى متأخرین و متحلّى بملکات فاضله انسانى بود. در 28 شوّال 1358 ه ق در نجف اشرف به جوار رحمت الهى پیوست و او را تألیفاتى در معقول و منقول است و در طبقات اعلام الشیعة علامه شیخ آقا بزرگ طهرانى- رضوان اللّه علیه-[7] مذکور است.
شرح حکمة الاشراق قطب شیرازى تقریرات درس خواجه است
در شب جمعه 13 ذىالحجه 1389 ه ق- 1/ 12/ 1348 ه ش که با تنى چند از افاضل حوزه از محضر پرفیض استاد علامه طباطبائى استفاضه مىکردیم، پس از اتمام جلسه در معیّت آن جناب در اثناى راه بودم اظهار داشتند که مرحوم استاد ما آقا سید حسین بادکوبهاى بطور منجّز و قطع مىفرمودند که شرح حکمة
______________________________
(1)- سوره بقره (2): 125.
(2)- «المیزان» ج 1، ص 277.
(3)- «نقباء البشر» ص 584.
هزار و یک کلمه، ج1، ص: 299
الاشراق قطب (شرح علامه قطب شیرازى بر حکمة الاشراق شیخ سهروردى) تقریرات درس خواجه نصیر الدین طوسى قدّس سرّه است. و خواجه مشرب اشراق داشت، در حکمت اشراقى بود چنانکه در مبحث علم اشارات، به خلاف شرطش در اول کتاب با مبناى مشاء مخالفت کرد، و علم را به طریق اشراق که فاعل بالرضا باشد تقریر کرد.
تحصیلات ریاضى جناب استاد طباطبائى مدّ ظلّه العالى
و نیز در شب پنجشنبه بیستم ذىالقعده 1397 ه ق- 12/ 8/ 1356 ه ش، بعد از انقضاى جلسه در اثناى راه بمناسبتى سخن از ریاضیات به میان آمد فرمودند: استاد ما آسیّد حسین بادکوبهاى در نجف بما امر فرمود که تحریر اقلیدس را بخوانیم، مدّت دو سال و خوردهاى در محضر آقا سید ابو القاسم خوانسارى تحریر مذکور و ریاضیات مىخواندیم. فرمودند مرحوم آقا سید ابو القاسم خوانسارى در ریاضیات بسیار متبحّر بود حتى از دانشگاه سؤالاتى براى او مىفرستادند، در معادلات جبر و مقابله یکى از متبحرین بود، تثلیث زاویه کرد ولى به ما یاد نداد، و اخیرا در هند مرحوم شد.
مسئله ریاضى در تثلیث زاویه
راقم گوید: آنکه فرمود: تثلیث زاویه کرد، یک مسئله ریاضى قابل توجّه است. در اصول اقلیدس و دیگر کتب ریاضى چه در ابتدائیات و چه در متوسطات و نهائیات، مسئله تثلیث زاویه اعمّ از مستوى و مستدیر بطور استقلال که یکى از أشکال مقالهاى باشد عنوان نشده است نه در اصول اقلیدس و نه در اکر مانالائوس و دیگر متوسّطات و نه در مجسطى بطلیموس خواه بتحریر خواجه و خواجه بتحریر مغربى اندلسى (محیى الدین یحیى بن محمد بن ابى الشکر المغربى الاندلسى) هر چند اصول اقلیدس متکفل فروع ریاضیات مىباشد و اگر مسئلهاى ریاضى در آن عنوانى خاص ندارد و به اصطلاح یکى از اشکال مقالهاى نیست، باید به استبانه أشکال
هزار و یک کلمه، ج1، ص: 300
دیگر مربوط به آن مسئله استنباط شود چنانکه در هر فن حکم هر اصل و فروع آن همین است و استاد در ریاضیات کسى است که مثلا بتواند تثلیث زاویه را از آن اصول استخراج کند. پوشیده نماند که سخن در این است که زاویهاى به برهان هندسى تثلیث شود نه اینکه بهوسیله آلت نقّاله یا دیگر آلات اندازهگیرى زوایا، تثلیث زاویهاى صورت گیرد چه این کار آسان است، مثلا همانطور که به شکل نهم مقاله اولى اصول اقلیدس برهان هندسى بر تنصیف زاویه اقامه شده است، براى تثلیث زاویه نیز برهان هندسى اقامه و ترسیم گردد.
تدریس علم هیئت در قم
وقتى جناب استاد علامه طباطبائى به اینجانب فرمودند در اوائل که از تبریز به قم آمدم شرح چغمینى را تدریس مىکردم.
راقم گوید: شرح چغمینى از کتب هیئت است. ماتن آن محمود بن محمد بن عمر چغمینى مؤلف قانونچه در طبّ است، و شارح آن قاضىزاده رومى است.
شارح از راصدین رصدخانه سمرقند است و در عمل زیج الغبیکى سهمى بسزا دارد.
این کتاب در ترتیب تدریسى و کلاسیکى فن هیئت از متوسطات است.
نصب دائره هندیه در مدرسه حجّتیه قم بعمل علامه طباطبائى
اینجانب در دوشنبه 25 ج 1/ سنه 1383 ه ق برابر با 22 مهر 1342 ه ش بقصد اقامت در قم، از تهران مهاجرت کرده است در همان اوان محصّلین مدرسه حجّتیه قم برایم حکایت کردند که در یک گوشه حوض مدرسه نامبرده جناب علامه طباطبائى، دائره هندیه براى تعیین سمت قبله و تشخیص خط نصف النهار که زوال ظهر از آن در هر روز معلوم مىگردد به افق قم، کار گذاشتهاند که متأسفانه در حفظ آن کوتاهى شد و چنان اثر علمى عملى ضایع گشت.
ترک تبریز و اقامت در قم و استخاره با قرآن
استاد علامه طباطبائى پس از تحصیل مقدماتى و سطوح در تبریز در 1344 ه ق- 1304 ه ش بنجف اشرف مهاجرت کردند و در محضر اساتید بزرگ چون
هزار و یک کلمه، ج1، ص: 301
آیات عظام: حاج سید على آقاى قاضى طباطبائى و آقا سید حسین بادکوبى، و آقا سید ابو الحسن اصفهانى، و آقا محمد حسین کمپانى و آقا میرزا حسین نائینى و آقا سید ابو القاسم خوانسارى، بمقامات بلند فنون علمى و عملى نائل آمد و پس از ده سال اقامت در نجف در 1354 ه ق- 1314 ه ش به تبریز مراجعت فرمودند و چند سال در تبریز بتدریس و تألیف و تحقیق اشتغال داشتند تا در سنه 1365 ه ق قصد عزیمت قم فرمودند و تبریز را ترک گفتند و در قم اقامت فرمودند و تفسیر قرآن کریم و تدریس علوم عقلى و اصول معارف حقّه الهیه را در قم تأسیس فرمودند و تاکنون که یکشنبه 25 شعبان المعظم 1401 ه ق- 7 تیرماه 1360 ه ش است، محفل مبارکش معقل ارباب عقول، و مجلس مقدسش مدرس اصحاب علوم است ادام اللّه تعالى اعوام افاضاته.
هر چند بسیارى از افراد حوزه علمیه قم محضر انورش را ادراک کردهاند ولى جمعى را حظّ توفیق حضور بود، و فریقى را نصیب اطّلاع به صورت اصطلاحات، و بعضى را نیل عروج بمعارج علمى، و طایفهاى را میل بسیر و سلوک عملى، و قلیلى را وصول به منقبتین علم و عمل، و در حقیقت بهمان مثابت است که حکیم الهى جناب میرزا ابو الحسن جلوه- قدّس سرّه- در شرح حال خویشتن در نامه دانشوران ناصرى ترقیم فرموده است که:
بالفعل اکثر طلّاب از شهرهاى مختلف که میل به معقول دارند، گرد من جمعاند هر جمعى به خیالى: برخى محض آموختن اصطلاح و طائفهاى به جهت آراستن مجالس، و شرذمهاى به جهت صداقت و سادهلوحى و اعتقاد به عالم تجرد، شرح این طائفه است: ثلّة من الاولین و قلیل من الآخرین، بارى:
هر کسى از ظن خود شد یار من | وز درون من نجُست اسرار من | |
وقتى جناب استاد علامه طباطبائى براى این داعى حکایت فرمود که چون از تبریز عزم مهاجرت به قم کردم با قرآن مجید استخاره نمودم این آیه کریمه آمد:
هُنالِکَ الْوَلایَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَیْرٌ ثَواباً وَ خَیْرٌ عُقْباً.[8]
______________________________
(1)- «سوره کهف (18): 44.
هزار و یک کلمه، ج1، ص: 302
جناب حاج میرزا سید على قاضى طباطبائى یکى از اساتید بزرگ علامه طباطبائى
یکى از اساتید بزرگ جناب استاد علامه طباطبائى مد ظلّه العالى، آیة اللّه العظمى عارف عظیم الشأن فقیه عالیمقام صاحب مکاشفات و کرامات مرحوم حاج سید میرزا على آقاى قاضى تبریزى در نجف بود. علّامه شیخ آقا بزرگ طهرانى- رضوان اللّه علیه- در طبقات اعلام الشیعة[9] شرح حالش را ذکر کرده است و تنى چند از اساتیدش را نام برده و گفته است:
هو السید المیرزا على آغا بن المیرزا حسین بن المیرزا أحمد بن المیرزا رحیم الطباطبائى التبریزى القاضى عالم مجتهد تقى ورع اخلاقى فاضل و قد دامت المودّة و الصحبة بیننا عشرات السنین فرأیته مستقیما فى سیرته کریما فى خلقه شریفا فى ذاته الخ له تفسیر القرآن من أوّله إلى قوله تعالى: قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ[10] الخ و لوالده تفسیر ایضا، و بیتهم بیت فضل و تقى قدیم (انتهى ملخصا).
قاضى مذکور از اعجوبههاى دهر بود (نجل جلیل او مصداق الولد سر أبیه آقا سید مهدى قاضى طباطبائى- رحمة اللّه علیه- و مرحوم آیة اللّه شیخ محمد تقى آملى- رضوان اللّه علیه- و جناب علامه طباطبائى مد ظلّه العالى، و برادر ماجد آن جناب آیة اللّه آقا سید محمد حسن الهى قاضى طباطبائى- قدس سرّه- هر یک را بر این بنده حقى عظیم است) از آن جناب وقایعى شگفت یادداشت داریم که نقل آنها را به زمان فرصت موکول مىکنیم.
یکى از کلمات دلنشین مرحوم حاج سید على قاضى این است که: اگر انسان نصف عمر خود را در پیدا کردن کامل صرف کند جا دارد. آنکه مرحوم شیخ آقا بزرگ در حق مغفور له قاضى فرمود: «فرأیته مستقیما فى سیرته» نکتهاى بسیار ارزشمند است چه عمل عمده در سلوک الى اللّه استقامت است، نزول
______________________________
(1)- «نقباء البشر»، ص 1565.
(2)- سوره انعام (6): 92.
هزار و یک کلمه، ج1، ص: 303
برکات و فیضهاى الهى بر اثر استقامت است، إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ وَ لَکُمْ فِیها ما تَشْتَهِی أَنْفُسُکُمْ وَ لَکُمْ فِیها ما تَدَّعُونَ نُزُلًا مِنْ غَفُورٍ رَحِیمٍ[11].
میرزاى شیرازى و میرزا حسین قاضى، قدّس سرّهما
در شب پنجشنبه 21 رجب المرجّب 1387 ه ق- 3/ 8/ 1346 ه ش، از محضر مبارک استاد علامه طباطبائى با تنى چند از افاضل دوستان استفاده مىکردیم، در حاشیه جلسه درس، سخن از استادش مرحوم آقاى قاضى و اساتید و شاگردانش به میان آمد از آن جمله فرمودند: آن مرحوم اساتید بسیار دیده است- و چند نفر را نام بردند- تا اینکه فرمودند: پدر او مرحوم حاج میرزا حسین قاضى تفسیر سوره فاتحه و سوره انعام نوشته است و من دیدم ولى اکنون نمىدانم کى دارد و در دست کیست. و فرمودند حاج میرزا حسین قاضى از شاگردان مرحوم میرزاى شیرازى بود و چون از نزد میرزا خواست خداحافظى کند و به تبریز برود، مرحوم میرزا به او گفت حالا که مىروى شب و روزى یک ساعت به خود بپرداز. بعد از چندى که مرحوم میرزا از دیگران درباره مرحوم حاج میرزا حسین قاضى حال پرسید در جواب گفتند: آقا آن یک ساعت تبدیل به 24 ساعت شد که همواره در مراقبت و حضور و عزلت بود. اما عزلتى که: هرگز میان حاضر و غائب شنیدهاى/ من در میان جمع و دلم جاى دیگر است. راقم گوید که در صبح روز پنجشنبه 20 شعبان المعظم 1387 ه ق- 2 آذر 1346 ه ش در قم بحضور شریف مرحوم آیة اللّه حاج سید حسین قاضى طباطبائى پسر عموى آیة اللّه حاج سید على قاضى- قدّس سرّه- تشرف حاصل کردم، مطالبى از آن جناب یادداشت کردم از آن جمله موضوع مراقبت و حضور دائمى مرحوم سید حسین قاضى و گفتار میرزاى شیرازى با ایشان بود چنانکه از استاد علامه طباطبائى نقل کردهایم.
______________________________
(1)- سوره فصلت (41): 31- 34.
هزار و یک کلمه، ج1، ص: 304
در این واقعه شیرین دلنشین هم باید از تأثیر نفسانى مرحوم میرزاى شیرازى سخن گفت و هم از قابلیّت مرحوم میرزا حسین قاضى که هم فاعل در فاعلیّت تامّ بود و هم قابل در قابلیت. تأثیر نفوس کامله در نفوس مستعدّه اینچنین است.
محاسبه حروف مشدّده در دوائر أباجد
و از جمله مطالبى که افاده فرمودند- چون خود اهل دعا بود و حشر با کتب ادعیه داشت- اینکه همه حروف مشدّده در دوائر اباجد یکى حساب مىشود مگر کلمه جلاله که لام مکرر محسوب مىگردد و عدد آن 66 است.
درجات بهشت و آیات قرآن
و از جمله آن مطالب اینکه فرمودند در ماده ج م ع مجمع البحرین طریحى از رسول اللّه (ص) روایت شده است که ما من حرف من حروف القرآن الا و له سبعون الف معنى. عرض کردم آقا وقتى از یک شکل هندسى قطاع 497664 حکم هندسى استفاده و استنباط گردد، چه جاى استبعاد که یک حرف قرآن را هفتاد هزار معنى باشد، و این عدد هم شاید به فراخور استعداد مخاطب باشد که بتعبیر امیر المؤمنین على- علیه السلام- به فرزندش محمد بن حنفیّه: اعلم ان درجات الجنّة على عدد آیات القرآن فاذا کان یوم القیمة یقال لقارئ القرآن اقرأ و ارق[12] بلکه بتعبیر خود قرآن کریم: قُلْ لَوْ کانَ الْبَحْرُ مِداداً لِکَلِماتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کَلِماتُ رَبِّی وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً[13] وَ لَوْ أَنَّ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ[14].
______________________________
(1)- «وافى»، ج 14، ص 65، رحلى.
(2)- سوره کهف (18): 110.
(3)- سوره لقمان (31): 28.
هزار و یک کلمه، ج1، ص: 305
شکل قطاع سطحى
علامه نظام الدین نیشابورى در شرح مجسطى بطلیموس، در بیان قطاع سطحى گوید:
و الدعاوى الواقعة فى هذا الشکل هى 497664، فانظر فى هذا الشکل الصغیر کیف استلزم جمیع تلک المسائل و لا تعجب من قوله عز من قائل: وَ لَوْ أَنَّ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ، الآیة.
در شب چهارشنبه 27 ذىالحجه 1347 ه ق، بحضور شریف آیة اللّه استاد علامه طباطبائى تشرّف یافتم تا سخن بدینجا رسید که فرمودند: آقا از اینگونه امور حقیقى هر چه داریم از مرحوم آقاى قاضى داریم چه آنچه را که در حیاتش از ایشان تعلیم گرفتیم و از محضرش استفاده کردیم، و چه آن طریقى که خودمان داریم از مرحوم قاضى گرفتیم. فتبصّر.
نقل رؤیا و کلام مرحوم آیة اللّه آملى قدس سرّه درباره علامه طباطبائى مدّ ظلّه العالى
در فرداى همان شب (چهارشنبه 27 ذىالحجه 1347 ه ق) از قم به تهران رفتم و به محضر مبارک جناب آیة اللّه حاج شیخ محمّد تقى آملى- رضوان اللّه تعالى- علیه مشرّف شدم و خوابى که ایشان را دیده بودم که در عالم رؤیا به من فرمود: «التوحید أن تنسى غیر اللّه» به ایشان عرض کردم، این جمله توحیدیه را که از من شنید این بیت گلشن راز عارف شبسترى را در بیان آن برایم قرائت فرمود:
نشانى دادهاندت از خرابات | که التوحید اسقاط الاضافات | |
اما مرحوم آملى مصراع اول را چنین قرائت فرمود: خبر در دادهاندت از خرابات الخ.
بعد سخن از مرحوم آقاى قاضى و استاد علامه طباطبائى و اخوى محترم ایشان آیة اللّه مرحوم آقا سید محمد حسن الهى به میان آوردم، مرحوم آقاى آملى به من فرمودند:
هزار و یک کلمه، ج1، ص: 306
آقا اگر کسى باید در تحت تصرف و تعلیم کاملى به جایى برسد و قدمى بردارد، من براى شما بهتر از جناب آقاى طباطبائى (یعنى علامه طباطبائى صاحب تفسیر المیزان) کسى را نمىشناسم و بیشتر با ایشان مراوده داشته باشید که ایشان و مرحوم سید احمد کربلائى کشمیرى در میان شاگردان مرحوم آقاى قاضى (آیة اللّه حاج سید على آقاى قاضى طباطبائى تبریزى قدّس سرّه) از همه بهتر بودند و آقاى طباطبائى در همان وقت کشفیات بسیار داشتند.
رساله محاکمات استاد علامه طباطبائى
روز جمعه اول ماه ذىالقعده 1392 ه ق بحضور شریف جناب استاد علامه طباطبائى مشرف شدم از رساله تذییلات ایشان که محاکمات معظم له بین مکاتبات عارف بزرگوار مرحوم سید احمد کربلائى و حکیم نامدار مرحوم کمپانى قدّس سرّهما، مىباشد سخن به میان آمد. این مکاتبات بین علمین نامبرده در معنى یک بیت عارف بزرگوار شیخ عطّار قدّس سره است:
او بسر ناید ز خود آنجا که اوست | کى رسد عقل وجود آنجا که اوست | |
عبارت دیباچه محاکمات جناب ایشان را تبرکا نقل مىکنم که روشنگر قلم شیوا و تواناى فارسى معظم له و متضمن فوائد چندى است:
«بسم اللّه الرحمن الرحیم له الحمد فى الأولى و الآخرة و له الحکم و السلام على عباده الذین اصطفى. تصدیر: یک سلسله مکاتباتى در میان دو استاد بزرگوارمان:
السّید الأجل ابو الحسبین و المکرمتین ذو المنقبتین العارف الفقیه علم المعرفة و طود الفقه و منار العلم و سناد العمل المرحوم الحاج السیّد احمد الکربلائى- أفاض اللّه علینا من برکاته- و الشیخ الأجل الحکیم المتأله و الفقیه البارع الذى هو من فلک التحقیق دائرها و فى بسیطة التدقیق سائرها و ناظرها الشیخ محمد حسین الاصفهانى الغروى- رفع اللّه درجته السامیة- در معناى بیتى از ابیات شیخ عطار جریان یافته و به مقتضاى الکلام یجرّ الکلام دو مبناى معروف حکما و عرفا که هر یک از این دو بزرگوار به تقویت یکى از آنها پرداختند و در روشن ساختن مطلوب
هزار و یک کلمه، ج1، ص: 307
استفراغ وسع کامل فرمودهاند، نظر به نفاست مطلب و دقّت بحث خالى از اغلاق و غموض نبود بغرض حفظ آثار بزرگان و قضاى حق اخذ و تربیت این بنده ناچیز محمد حسین طباطبائى در اوراقى چند بنام تذییلات و محاکمات آورده و در روشن ساختن حق مطلب کوتاهى نکردم.
مگر صاحبدلى روزى به رحمت | کند در حق درویشان دعائى | |
مرحوم سیّد اصلا اصفهانى بوده ولى نشو و نماى وى در کربلاى معلّى بوده و بعد از ادراک و رشد بتحصیل ادبیات پرداخته و چنانچه از انواع مراسلاتى که به شاگردان و ارادت کیشان خویش نگاشته پیدا است قلمى شیوا و بیانى معجزآسا داشته پس از تکمیل ادبیات وارد علوم دینیّه گردیده و سرانجام به حوزه درس مرحوم آخوند ملّا کاظم خراسانى- رضوان اللّه علیه- ملحق شده و دوره تعلّم علوم ظاهرى را در تحت تربیت ایشان انجام داده و اخیرا در بوته تربیت و تهذیب مرحوم آیة الحق و استاد وقت شیخ بزرگوار آخوند ملا حسینقلى همدانى- قدّس سرّه العزیز- قرار گرفته و سالیان دراز در ملازمت مرحوم آخوند بوده و از همگنان گوى سبقت ربوده و بالاخره در صف اول و طبقه نخستین تلامذه و تربیتیافتگان ایشان مستقر گردید و در علوم ظاهرى و باطنى مکانى مکین و مقامى امین اشغال نمود و بعد از درگذشت مرحوم آخوند در عتبه مقدّس نجف اشرف اقامت گزیده و بدرس فقه اشتغال ورزیده و در معارف الهیه و تربیت و تکمیل مردم ید بیضا نشان مىداد. جمعى کثیر از بزرگان و وارستگان به یمن تربیت و تکمیل آن بزرگوار قدم در دائره کمال گذاشته پشت پاى به بساط طبیعت زده و از سکّان دار خلد و محرمان حریم قرب شدند که از آن جمله است سیّد اجل آیت حق و نادره دهر عالم عابد فقیه محدث شاعر مفلق سید العلماء الربّانیین مرحوم حاج میرزا على قاضى طباطبائى تبریزى متولد سال هزار و دویست و هشتاد و پنج هجرى قمرى و متوفاى سال هزار و سیصد و شصت و شش هجرى قمرى که در معارف الهیّه و فقه حدیث و اخلاق استاد این ناچیز مىباشد- رفع اللّه درجاته السامیة و أفاض علینا من برکاته-. سیّد بزرگوار صاحب ترجمه در سال هزار و سیصد و سى هجرى قمرى در
هزار و یک کلمه، ج1، ص: 308
عتبه مقدس نجف زندگى مستعار را بدرود گفت و روان پاکش بعالم بالا پرواز کرد- رحمة اللّه علیه-.
مرحوم شیخ اصلا اصفهانى بوده ولى دفتر عمر را در عتبات عالیه ورق زده پس از تمهید مقدمات علوم در حکمت بدرس حکیم متأله مرحوم شیخ محمّد باقر اصطهباناتى (ره) حضور یافته و در اصول و فقه به حوزه درس مرحوم آخوند ملا کاظم خراسانى- قدّس سرّه- ملحق شده و سیزده سال به استفاده از آن جناب پرداخته و تکمیل یافت و در مرحله تهذیب نفس و تصفیه باطن با مرحوم خلد آشیان عالم نحریر فخر المجتهدین و سند العارفین حاج میرزا جواد آقا ملکى تبریزى نزیل قم که از اکابر تلامذه و تربیتیافتگان مرحوم آخوند ملا حسینقلى همدانى بود رابطه و مکاتبه داشته.
مرحوم شیخ مردى بود جامع میان علم و عمل و رابط میان تقوى و ذوق، داراى طبعى سیّال و لهجهاى شیرین، دیوان اشعار وى معروف است و در فنون مختلفه شعر از قصیده و مدیحه و غزل و رباعى و علمى اشعارى زیاد سروده و در فقه و اصول و حکمت و عرفان مؤلفات زیاد دارد که غالب آنها مثل ضروریات یومى و حیاتى دست بدست مىگردد. سیمائى داشت متواضع و زبانى خاموش و صورتى وارفته و غالبا غرق فکر و به خود مشغول بود. زندگانى ساده داشت تا در سال هزار و سیصد و شصت و یک هجرى قمرى فجأة در خواب در گذشت و بجهان جاودانى شتافت.
بسم اللّه الرحمن الرحیم
سؤال شیخ عطار در منطق الطیر فرماید:
دائما او پادشاه مطلق است | در کمال عزّ خود مستغرق است | |
او بسر ناید ز خود آنجا که اوست | کى رسد عقل وجود آنجا که اوست | |
معنى بیت دوم را بیان فرمایید الخ.
این بود تصدیر جناب استاد علامه طباطبائى بر رساله محاکماتش بین مکاتبات دو آیت علم و عمل جناب سید احمد کربلائى و جناب شیخ محمد حسین
هزار و یک کلمه، ج1، ص: 309
اصفهانى کمپانى- رفع اللّه تعالى درجاتهما- بقلم خود معظم له. در محاکمات دقیقههاى لطیف عرفانى و نظرهاى بلند فلسفى دارد که اقتحام در آن را مجالى و وقتى وسیعتر باید.
سید احمد کربلائى استاد قاضى و سید احمد کشمیرى تلمیذ قاضى
سؤالى از گفتار استاد در صدر تصدیرش که فرمود: «یک سلسله مکاتباتى در میان دو استاد بزرگوارمان الخ» پیش مىآید، و آن اینکه تاریخ وفات سید احمد کربلائى- رضوان اللّه علیه- چنانکه خود استاد علامه تنصیص فرمودند در 1330 ه ق بود، و ولادت حاجى آقا (استاد علامه طباطبائى مد ظله العالى) در آخر ذىالحجه 1321 ه ق است و براى ادامه تحصیل در 1344 ه ق به نجف اشرف مشرف شد، پس زمان ارتحال مرحوم سید، جناب استاد در حدود نه سال داشت و هنوز به نجف نرفته بود که مرحوم سید در جوار رحمت الهى آرمید، و معظم له در همین تصدیر تصریح فرمود که استادش مرحوم آقاى قاضى محضر مبارکش را ادراک کرد و بکمالات صورى و معنوى نائل آمد، بنابراین مقصود آن جناب از اینکه فرمود: «دو استاد بزرگوارمان سید احمد کربلائى و شیخ محمد حسین اصفهانى» چیست؟
ظاهرا باید جوابش این باشد که چون مرحوم سید استاد استاد بود، جناب علامه طباطبائى تشرّفا از مرحوم سید تعبیر به استاد فرموده است. و اکنون که بتحریر این مبارکنامه (سهشنبه 27 شعبان 1401- 9 تیرماه 1360 ه ش) اشتغال دارم حضرت استاد طباطبائى در قم تشریف ندارند تا به مشافهه حضورى بپرسم.
و در همان روز مذکور (4 شنبه 27 ذىالحجه 1347 ه ق) که بمحضر مبارک آیة اللّه حاج شیخ محمد تقى آملى در تهران مشرف شدم و ایشان که فرمودند: «در میان شاگردان مرحوم آقاى قاضى، ایشان- یعنى استاد طباطبائى- و مرحوم سید احمد کربلائى کشمیرى از همه بهتر بودند» این بنده بحضور استاد
هزار و یک کلمه، ج1، ص: 310
آملى عرض کرده است: آقا آیا این سید احمد کربلائى کشمیرى همان سید احمد کربلائى معروف است؟ فرمود ایشان غیر از آن آقا بود. آن آقاى سید احمد کربلائى را اصلا ما ندیدهایم، که از شاگردان مرحوم ملا حسینقلى همدانى، و از اساتید حاج سید على قاضى بود، امّا این آقا سید احمد کربلائى کشمیرى است و از شاگردان مرحوم قاضى بود و جوان مرگ شده است، و آن آقا سید احمد کربلائى استاد قاضى اصلا اصفهانى بود. آنگاه مرحوم آقاى آملى کرامتى از مرحوم آقاى کشمیرى در گشودن قفل بستهاى حکایت فرمود که در ص 64 دفتر خاطراتم مسطور است.[15]
یکى از مؤلفات علامه طباطبائى و سخنى چند از اعاظم علماء در پیرامون ولى اللّه اعظم امیر المؤمنین على علیه السلام
یکى از مؤلّفات صاحب ترجمه (استاد علامه طباطبائى) رساله وجیز بسیار عزیز على و الفلسفة الإلهیة است. در مقالهاى که جناب استاد بمناسبت تأسیس کنگره هزاره نهج البلاغه در تهران، ترقیم و ارسال بدان کنگره فرمود تکمیل رساله مذکور را تمنّى کرد.
در آن مقاله نکتهاى بسیار بلند قریب به این مضمون افاده فرمود که در میان جمیع صحابه رسول اللّه (ص) از کسى جز امیر المؤمنین على- علیه السلام- در بیان معارف حقه الهیه صاحب اینهمه گفتار بدین صورت که نهج البلاغة نمونه بارز آنست نقل نشده است واحدى نشان نداده است.
راقم این سطور متمسّک بذیل عنایت اهل ولایت حسن حسنزاده آملى چند جملهاى دیگر نیز از بعضى از اعاظم دیگر علماى اسلام درباره برهان الحکماء الالهیین امیر المؤمنین حضرت وصىّ علىّ- علیه السلام- تقدیم مىدارد:
______________________________
(1)- بالاخره در همین روز (سهشنبه 9 تیر 60) به وسیله دوست فاضل صاحبدلى که در تهران تشریف داشتند از استاد علّامه طباطبائى تلفنى در این موضوع سؤال شد، در جواب فرمودند: «حق با فلانى (یعنى اینجانب) است، و تعبیر به استاد از جهت همان استاد استاد بودن مرحوم سیّد است».
هزار و یک کلمه، ج1، ص: 311
1- خلیل بن احمد بصرى استاد سیبویه و واضع علم عروض، متوفى 175 ه ق درباره حضرتش گفت: «احتیاج الکل الیه و استغناؤه عن الکل دلیل على انه إمام الکل».
و سئل ایضا: ما هو الدلیل على انّ علیا امام الکل فى الکل؟ فقال: «احتیاج الکل الیه و غناه عن الکل». (روضات الجنات للخوانسارى ره).
2- شیخ رئیس ابن سینا متوفى 428 ه ق گوید:
عزیزترین انبیا و خاتم رسولان- صلّى اللّه علیه و آله و سلم- چنین گفت با مرکز حکمت و فلک حقیقت و خزینه عقل امیر المؤمنین- علیه السلام- که یا على: إذا رأیت الناس یتقربون الى خالقهم بانواع البرّ تقرّب الیه بانواع العقل تسبقهم، و این چنین خطاب جز با چنو بزرگى راست نیامدى که او در میان خلق آنچنان بود که معقول در میان محسوس.[16]
3- فخر رازى متوفى 606 ه ق در تفسیر کبیر مفاتیح الغیب در ضمن سوره فاتحه در جهر و اخفات بسم اللّه الرحمن الرحیم، جهر را اختیار کرده است و چند وجه دلیل بر جهر آن اقامه کرده است از آن جمله گوید:
السابع أن الدلائل العقلیة موافقة لنا و عمل على بن ابى طالب- علیه السلام- معنا و من اتخذ علیّا إماما لدینه فقد استمسک بالعروة الوثقى فى دینه و نفسه.[17]
من عبارت تفسیرش را بدون یک حرف تصرف از طبع ترکیه نقل کردهام.
4- شیخ اکبر محیى الدین عربى متوفى 638 در باب ششم فتوحات مکیه در بحث هباء فرماید:
فلم یکن اقرب الیه قبولا فى ذلک الهباء إلّا حقیقة محمد (ص) المسماة بالعقل و اقرب الناس الیه على بن ابى طالب رضى اللّه عنه إمام العالم و سرّ الانبیاء اجمعین.
______________________________
(1)- «رساله معراجیه» ص 15.
(2)- «مفاتیح الغیب» ج 1، ص 161، رحلى.
هزار و یک کلمه، ج1، ص: 312
من این عبارت شیخ اکبر را از فتوحات چاپ بولاق نقل کردهام[18].
5- ابن ابى الحدید شارح نهج البلاغه متوفى 655 ه ق در شرح خطبه 85 نهج آنجا که امام علیه السلام فرماید: بل کیف تعمهون و بینکم عترة نبیکم و هم أزمّة الحق و اعلام الدین و السنة الصدق فأنزلوهم بأحسن منازل القرآن وردوهم ورود الهیم العطاش الخ.
گوید:
فانزلوهم باحسن منازل القرآن تحته سرّ عظیم و ذلک انه أمر المکلفین بان یجروا العترة فى اجلالها و اعظامها و الانقیاد لها و الطاعة لأوامرها مجرى القرآن.
قال: فان قلت فهذا القول منه یشعر بأنّ العترة معصومة فما قول اصحابکم فى ذلک؟
قلت: نصّ ابو محمد بن متویه (ره) فى کتاب الکفایة على أن علیّا معصوم و أدلّة النصوص قد دلّت على عصمته و ان ذلک امر اختص هو به دون غیره من الصحابة.[19]
آن خلیل گوید: «نیاز همه به على و بىنیازى على از همه، دلیل است که على امام همه است».
شیخ رئیس گوید: «على در میان خلق آنچنان بود که معقول در میان محسوس».
فخر رازى گوید: «هر کس على را امام خود بگیرد به دستآویز استوار چنگ در زده است».
شیخ اکبر گوید: «على امام عالم و سرّ جمیع انبیا است».
ابن متویه گوید: «ادله نصوص دالّ است که در میان صحابه فقط على معصوم بود».
این چند کلمه قصار به پیشگاه مقام والاى ولایت علوى، شرحى است از هزاران کاندر عبارت آمد.
______________________________
(1)- «فتوحات مکیه» ج 1، ص 132، باب ششم، چاپ بولاق.
(2)- «شرح نهج البلاغة» ج 1، ص 341، چاپ سنگى.
هزار و یک کلمه، ج1، ص: 313
فلسفه الهیه همان دین الهى است
جناب استاد علامه طباطبائى مد ظلّه العالى، در صدر آن رساله وجیز عزیز على و الفلسفة الالهیة اصلى بهغایت قویم، و مطلبى به نهایت عظیم بعنوان الدین و الفلسفة اهدا فرموده است که: «حقا انّه لظلم عظیم ان یفرق بین الدین الالهى، و بین الفلسفة الالهیة».
این کلامى صادر از بطنان عرش تحقیق است که هر کس شنید گفتا للّه درّ قائل. آرى دین الهى و فلسفه الهى را جداى از هم داشتن و پنداشتن به راستى ستمى بزرگ است.
معلّم ثانى ابو نصر فارابى در آخر کتاب قیّم خود بنام تحصیل السعادة بیانى شریف در پیرامون فلسفه دارد که منتهى به این نتیجه ارزشمند مىگردد: فیلسوف کامل إمام است.
و صدر المتالهین فرمود: «تبا لفلسفة تکون قوانینها غیر مطابقة للکتاب و السنة.»[20]
سلسله مشایخ سیر و سلوک عرفان عملى حضرت استاد علامه طباطبائى
در سنه هزار و سیصد و چهل و پنج هجرى شمسى، آیة اللّه جناب آقا سید محمد حسن الهى قاضى طباطبائى، برادر مکرّم استاد علامه طباطبائى- رفع اللّه تعالى درجاته المتعالیة- که در حوزه علمیه قم براى افاده و افاضه رحل اقامت افکنده بودند، این کمترین از محضر انورش بهرهمند بود. در روز پنجشنبه چهارم ذىالحجة 1386 ه ق- 25/ 12/ 1345 ه ش) در معیت آن جناب در شیخان قم سخن از سلسله مشایخ سیر و سلوک عرفان عملى معظّم له و حضرت استاد علامه طباطبائى به میان آمد، فرمودند:
______________________________
(1)- «اسفار» ج 4، ص 75، رحلى، چاپ سنگى.
هزار و یک کلمه، ج1، ص: 314
استاد ما مرحوم قاضى رضوان اللّه علیه (آیة اللّه حاج سید على قاضى طباطبائى قدس سرّه العزیز) بود، و استاد قاضى مرحوم حاج سید احمد کربلائى، و استاد ایشان مرحوم آخوند مولى حسینقلى همدانى، و استاد ایشان مرحوم حاج سید على شوشترى، و استاد ایشان ملّا قلى جولا.
و بعد از ملّا قلى جولا را نمىشناسیم و نمىدانیم که خود ملا قلى جولا چه کسى بود، و خود حاج سید على شوشترى هم او را نمىشناخت، زیرا که:
مرحوم حاج سید على شوشترى در شوشتر بود و عالم مبسوط الید آنجا بود. وقتى مرافعهاى درباره ملکى وقفى به میان آمد، عدّهاى مدّعى بودند که این ملک وقف نیست، و وقفنامچه را در صندوقچهاى نهادند و در جاى مخصوصى دفن کردند، و آنهایى که مدّعى وقف بودند هیچ مدرکى در دست نداشتند، خلاصه چند روز مرحوم شوشترى در حکم این واقعه حیران بود و طرفین دعوى هم مصرّ بودند و هر روز آمد و رفت مىکردند و از مرحوم شوشترى حکم مىخواستند، مرحوم شوشترى در همین گیرودار بود که روزى مردى به سویش رفته، در زد کسى دم در آمد و پرسید کیستى آن مرد گفت: به آقا بگو مردى به نام ملّا قلى جولا مىخواهد شما را ببیند، وارد خانه شد و در نزد مرحوم شوشترى رفت و گفت آقا من آمدم به شما بگویم که باید از اینجا سفر کنى و به نجف بروى و در همانجا اقامت کنى.
بدانکه وقفنامچه این ملک در فلان مکان دفن است و ملک وقف است.
مرحوم شوشترى هم ملّا قلى جولا را نمىشناخت، خلاصه دستور داد آن موضع را کندند و وقفنامچه را بدر آوردند، و پس از این واقعه از قضا و مرافعه دست کشید و شوشتر را ترک گفت و در نجف اقامت نمود و در آنجا به درس فقه مرحوم شیخ مرتضى انصارى- رضوان اللّه علیه- مىرفت و مرحوم شیخ هم به درس اخلاق او حاضر مىشد، تا اینکه مرحوم آخوند ملا حسینقلى همدانى دنبال حقیقت را گرفت و هادى مىطلبید، از همدان در آمد چندى در نزد عالمى بسر برده از او چیزى نیافت، به سوى نجف رخت بربست، در محضر مرحوم شوشترى و انصارى حاضر شد و از هر دو کمال استفاضه نمود.
هزار و یک کلمه، ج1، ص: 315
چون شیخ انصارى از دنیا رحلت کرد آخوند همدانى در پى نوشتن مطالب اصولیه و فقهیه مرحوم شیخ انصارى شد، مرحوم شوشترى او را منع کرد و گفت این کار تو نیست، دیگران هستند این کار را بکنند، شما باید مستعدّین را دریابید، پس مرحوم آخوند ملّا حسینقلى- أعلى اللّه مقامه- در پى تربیت قابلین شد به طورى که بعضى را از صبح تا طلوع آفتاب و عدهاى را از طلوع آفتاب تا مقدارى از برآمدن روز و هکذا حتى بعضى را در سر شب و بعضى را در آخر شب تا اینکه توانست سیصد نفر را به طورى تربیت کند که هر یک از اولیاء اللّه شدند، از آن جمله است: مرحوم شیخ محمد بهارى، مرحوم سید احمد کربلائى، مرحوم میرزا جواد ملکى تبریزى، مرحوم شیخ على زاهد قمى، مرحوم سید عبد الغفار مازندرانى.
این بود قسمتى از افادات استاد الهى طباطبائى در آن روز شیخان قم درباره سلسله مشایخ سیر و سلوکشان.
هدف سفراى الهى تعلیم و تأدیب بشر است
این بنده ناچیز حضرت استاد علامه طباطبائى- افاض اللّه تعالى علینا برکات انفاسه الشریفة- را در تعلیم و تأدیب چنان یافته است که معلم ثانى ابو نصر فارابى در کتاب تحصیل السعادة در این دو رکن رکین و دو اصل اصیل أعنى تعلیم و تأدیب افاده فرموده است:
و التعلیم هو ایجاد الفضائل النظریة فى الأمم و المدن، و التأدیب هو طریق ایجاد الفضائل الخلقیة و الصناعات العلمیة فى الأمم. و التعلیم هو بقول فقط، و التأدیب هو أن یعود الأمم و المدنیّون الافعال الکائنة عن الملکات العلمیة بان تنهض عزائمهم نحو فعلها و أن تصیر تلک و افعالها مستولیة على نفوسهم و یجعلوا کالعاشقین لها.[21]
هر یک از تألیفات جناب استاد علامه طباطبائى در این دو اصل مذکور حائز
______________________________
(1)- «تحصیل السعادة» ص 29، چاپ حیدرآباد دکن.
هزار و یک کلمه، ج1، ص: 316
اهمیّت بسزا و حاوى نقّادیهاى دقیق و عمیق است. به حقیقت آن جناب در تعلیم و تأدیب نفوس مستعدّه در دانشگاه معارف عالیه حقه الهیه أعنى حوزه علمیه قم، در زمانى که علائق به امور طبیعى و لذائذ مادّى دامنگیر اکثر شده است، لطفى است از جانب خداوند متعال که ارزانى داشته شد تا حجت بر همگان تمام باشد، ذلک فضل اللّه یؤتیه من یشاء و اللّه ذو الفضل العظیم. معظم له از شجره علم و تقوى است و چندین پشت از اسلاف آن جناب همه از اماثل و افاضل عصر خود در منقبتین علم و تقوى بودند رضوان اللّه علیهم اجمعین.
آثار عمده قلمى جناب علامه طباطبائى از نظم و نثر:
همه آثار آن جناب علم است و فکر، همه حقیقت است و معرفت، همه بحث است و فحص، همه عشق است و عقل، همه قرآن است و حدیث، و و و.
هر که سخن با سخنى ضم کند | قطرهاى از خون جگر کم کند | |
1- تفسیر عظیم الشأن المیزان در بیست مجلّد که أمّ الکتاب در مؤلفات او است.
2- اصول فلسفه و روش رئالیسم.
3- حاشیه بر اسفار صدر المتألهین که با اسفار چاپ دوم بطبع رسیده است.
4- مصاحبات با استاد کربن.
5- رساله در حکومت اسلام.
6- حاشیه کفایه که در دست طبع و نشر است.
7- رساله در قوه و فعل.
8- رساله در اثبات ذات.
9- رساله در صفات.
10- رساله در افعال.
11- رساله در وسائط.
12- الانسان قبل الدنیا.
هزار و یک کلمه، ج1، ص: 317
13- الانسان فى الدنیا.
الانسان قبل الدنیا و فى الدنیا و بعد الدنیا
از جمله مؤلفات جناب استاد علامه طباطبائى سه رساله شریف گرانقدر به نامهاى: الانسان قبل الدنیا، و الانسان فى الدنیا، و الانسان بعد الدنیا است.
همانطور که در صدر این رساله گفتهایم امّالکتاب آن جناب تفسیر عظیم الشأن المیزان است که بسیارى از امّهات مسائل رسائل او را حائز است، مثل رساله ولایت که تفسیر آیه یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ[22] حائز آنست. و یا رساله الانسان بعد الدنیا که تفسیر آیه کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً[23] حائز آنست مع ذلک رسائل مفرده را اهمیتى است که همّ واحد در تصنیف و تدوین آن اعمال شده است لذا به رسائل علماء اقبال و اعتنایى دیگر است.
مناسب است در این مقام از دانشمند نامور فلکى کامیل فلاماریون فرانسوى یادى شود. فلاماریون را در موضوعات مختلفه مصنّفات سودمند و ارزشمند است از آن جمله کتابى به نام مرگ و راز آن(La mort ET son Mystere) که در سه جلد، اوّلى پیش از مرگ(Avant Lamort) و دومى گرداگرد مرگLamort) (Autourde و سوّمى پس از مرگ(Apres Lamort) است.
این کتاب فلاماریون را عالم مصرى محمد فرید وجدى به عربى ترجمه کرده است و آن را على أطلال المذهب المادّى نام نهاده است که مانند اصل آن بسیار مفید است.
ظاهرا جناب استاد در تسمیه رسائل یاد شده باید ناظر به کار فلاماریون باشد و باید از خود آن جناب پرسید.
14- انسان بعد الدنیا.
15- رساله در نبوت.
______________________________
(1)- سوره مائده (5): 105.
(2)- سوره بقره (2): 213.
هزار و یک کلمه، ج1، ص: 318
16- رساله در ولایت.
17- رساله در مشتقات.
18- رساله در برهان.
19- رساله در مغالطه.
20- رساله در تحلیل.
21- رساله در ترکیب.
22- رساله در اعتبارات.
23- رساله در نبوت و منامات.
24- منظومه در رسم خط نستعلیق.
25- على و الفلسفة الالهیة.
26- قرآن در اسلام.
27- شیعه در اسلام.
28- محاکمات بین دو مکاتبات.
29- بسیار از مقالات علمى که در مجلات علمى منتشر شده است.
30- بدایة الحکمة.
31- نهایة الحکمة.
این دو کتاب اخیر (بدایه و نهایه) از متون فلسفى بسیار مهم است، که عالىترین سیر تکاملى فلسفى الهى از قلم وزین و سنگین چون صاحب المیزان تدوین شد که بحمد اللّه تعالى اکنون در حوزه علمیه قم از کتب درسى طالبان حکمت است.
آنکس که ز کوى آشنایى است | داند که متاع ما کجائى است | |
خاتمه:
این چند سطر را بطور عجاله به اندازه درایت خودم از معظم له تحریر و بحضور ارباب فضل تقدیم داشتم و مقرّم که حق ترجمه را در حق صاحب ترجمه ایفا
هزار و یک کلمه، ج1، ص: 319
نکردهام. هر چند:
مرد را صد سال عمّ و خال او | یک سر موئى نداند حال او | |
ولى باز امید است که در فرصت بیشتر وظیفه قدرشناسىام را نسبت به ساحت مقدّس آن جناب و برادر مکرم او حضرت آیة اللّه جامع المعقول و المنقول آقا سید محمد حسن الهى قاضى طباطبائى قدّس سرّه العزیز و روحى له الفداء که آن هر دو سرور و مولایم بر این بنده کمترین ناچیز، حقوق تعلیم و تأدیب بسیار دارند، به پیشگاه مردم صاحبدل عرضه بدارم.
امیر المؤمنین (ع) فرمود: لقد علّمنی رسول اللّه (ص) ألف باب یفتح کل باب ألف باب[24].
و عن زرارة و أبی بصیر عن الباقر و الصادق علیهما السلام قالا علینا أن نلقی إلیکم الأصول و علیکم أن تفرّعوا[25].
من از مدح و ثناى، مجد و سناى آن جلسههاى صبح سعادت که سالیانى دراز در حضور باهر النور استاد تعلیم و تأدیب علّامه طباطبائى، ابواب رحمت از القاى اصول معارف الهیه به روى ما گشوده مىشد، ناتوانم. جزاه اللّه عن الاسلام و المسلمین خیر جزاء العاملین، قوله سبحانه: إِنَّا لا نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلًا.
دعواهم فیها سبحانک اللهم و تحیّتهم فیها سلام و آخر دعواهم أن الحمد للّه رب العالمین.
قم، حسن حسنزاده آملى
28 شعبان المعظم 1401 ه ق
10 خرداد 1360 ه ش
[1] ( 1)-« نهج البلاغه»، خطبه 131.
[2] ( 2)- سوره نحل( 16): 90.
[3] ( 3)- سوره زمر( 39): 26.
[4] ( 4)- سوره حجر( 15): 88.
[5] ( 1)- سوره بقره( 2): 125.
[6] ( 2)-« المیزان» ج 1، ص 277.
[7] ( 3)-« نقباء البشر» ص 584.
[8] ( 1)-« سوره کهف( 18): 44.
[9] ( 1)-« نقباء البشر»، ص 1565.
[10] ( 2)- سوره انعام( 6): 92.
[11] ( 1)- سوره فصلت( 41): 31- 34.
[12] ( 1)-« وافى»، ج 14، ص 65، رحلى.
[13] ( 2)- سوره کهف( 18): 110.
[14] ( 3)- سوره لقمان( 31): 28.
[15] ( 1)- بالاخره در همین روز( سهشنبه 9 تیر 60) به وسیله دوست فاضل صاحبدلى که در تهران تشریف داشتند از استاد علّامه طباطبائى تلفنى در این موضوع سؤال شد، در جواب فرمودند:« حق با فلانى( یعنى اینجانب) است، و تعبیر به استاد از جهت همان استاد استاد بودن مرحوم سیّد است».
[16] ( 1)-« رساله معراجیه» ص 15.
[17] ( 2)-« مفاتیح الغیب» ج 1، ص 161، رحلى.
[18] ( 1)-« فتوحات مکیه» ج 1، ص 132، باب ششم، چاپ بولاق.
[19] ( 2)-« شرح نهج البلاغة» ج 1، ص 341، چاپ سنگى.
[20] ( 1)-« اسفار» ج 4، ص 75، رحلى، چاپ سنگى.
[21] ( 1)-« تحصیل السعادة» ص 29، چاپ حیدرآباد دکن.
[22] ( 1)- سوره مائده( 5): 105.
[23] ( 2)- سوره بقره( 2): 213.
[24] ( 1)-« بحار» ج 7، ص 281، چاپ کمپانى.
[25] ( 2)-« مجمع البحرین»، ماده« فرع».
دستورالعمل حضرت علامه حسن زاده آملی در تطهیر انگستان دست
این دستور براى 4/ 6 3/ 2 1/ 4 3/ 3 4/ 6 3/ 3 4/ 1 است: در بین الطلوعین چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه با طهارت مصحف عزیز را مىگشائى، و با بسم اللّه الرحمن الرحیم و چهارده بار اللهم صلّ على محمد و آل محمد و عجّل فرجهم افتتاح مىنمائى، پس از آن انگشتان دست راست را بر سطر سطر سوره مبارکه فاتحة الکتاب که بسم اللّه الرحمن الرحیم هم جزء آنست مىکشى، و در هر سطر هنگام مدّ ید بر آن آیت لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ را قرائت مىکنى؛ و پس از اتمام سوره حمد، از اول سوره نبأ- یعنى عَمَّ یَتَساءَلُونَ- که بسم اللّه الرحمن الرحیم نیز جزء آنست تا آخر قرآن که یک جزء کامل است همین دستور را بجاى مىآورى، و پس از اتمام باز چهارده بار صلوات به صورت فوق مىفرستى، و پس از آن آیه وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً را تلاوت مىکنى. و اگر با یک دوره قرآن کامل همین دستور را بجاى آورى تأثیر 1/ 4 5/ 1 6/ 4 عجیب خواهد بود، یعنى در هر روز از روزهاى نام برده یک دوره قرآن کریم باید بدانسان تمام شود،نه این که قرآن را در سه روز یاد شده تقسیم کنى. و اگر مدت بین الطلوعین وفا نکند یعنى وقت کم آید و آفتاب مقدارى برآید باکى نیست. و اگر با چند جزو قرآن بدین دستور عمل شود هم صحیح است بشرط این که اول آن سوره حمد و آخر آن سوره ناس باشد.و نیز بدان که اگر این ریاضت را پس از هر چند مدّتى تکرار کنى نیکوکارى بود که تجدید عهدى است و در تمدید و تشدید تأثیر 4/ 3 1/ 4 نیک دخیل است.و دیگر بدان که در اثناى ریاضت انگشتان دست سخت درد مىگیرد بهطورىکه گاهى دست را رمق حرکت نخواهد بود. و این بنده چنان مىشد که مدّتى مدید دست را بر روى قرآن نگاه مىداشت تا درد آرام گیرد، و گاهى انگشتانم علاوه بر درد ورم مىکرد که تا پس از چند روزى درد و ورم آرام مىشد ولى این درد بسیار مزه دارد. و گاهى این درد به دست چپ و دیگر اعضا سرایت مىکند.پس از این ریاضت 3/ 3 1/ 4 را تأثیرى خاص است که در رشتههاى ارثماطیقى مطلقا گشادى یابد، و در عزائم و علاج و درمان و استخارت با قرآن و جز آن گشایشى بیند. هو سبحانه فتّاح القلوب و منّاح الغیوب. و استادم قاضى (قده) از مرحوم میرزا جعفر جنانى نقل فرموده است: «براى تزکیة الید مسّ هر سطر دوره قرآن با قرائت بسم اللّه الرحمن الرحیم انجام گیرد. و انگشتر نقره که نقش نگین آن بسم اللّه الرحمن الرحیم باشد، و علاوه بر آن روزى 786 بار بسم اللّه الرحمن الرحیم قرائت شود». و السلام.
کلمه 24 از هزار و یک کلمه، ج1