برخی از مکاشفات و تمثلات با مثال علامه حسن زاده آملی
در کلمه شصت و نه صد کلمه فرمود: ((آن که به نعمت مراقبت متنعم است مى داند، که هر چه مراقبت قوى تر باشد تمثلات و واردات و ادراکات و منامات زلالتر و عبارات که اخبار برزخى اند، رساتر و شیواترند. گاهى اىن بى ذوق چیزکى چشیده است که : التوحید ان تنسى غیر الله ، معرفة الحکمة متن المعارف ، یا حسن خذ الکتاب بقوة . اما تمثلات چه بسیار.
آن که در ذیل این کلمه عرشى فرمود: ((اما تمثلات چه بسیار)) حدود بیست و سه واقعه از وقایع بى شمار تمثلات و تجلیات با مثال و بى صورت را در فصل سوم از رساله قیمه ((انسان در عرف عرفان )) خودش نقل فرموده اند که در ابتدا بنابر آن بود که این وقایع با اصول متفرع بر آن به عنوان کلمه اى از هزار و یک کلمه قرار گیرد که خداوند رازق روزى مشتاقان سیر انسانى کرده است که به صورت رساله اى مستقل با نام مذکور در آمده است که داراى چهار فصل و یک خاتمه است و تا این تاریخ که 27/11/76 برابر 19/ شوال 1418 هجرى قمرى است اصل 45 از فصل چهارم این رساله به رشته تحریر در آمده است که خداوند توفیق زیارت چهره دلاراى دستخط اصلى این رساله از محضر مقدس مولایم را عطا کرده است که به داشتن زیراکس آن مترنم شده ام و از آن به جهت شرح دفتر دل رزق بر مى دارم خداوند متعال بر طول عمر شریف مولاى مکرمم بیافزاید تا حقایق جبروتیه از بطنان عرش تحقیق جان الهى اش تنزل یافته و در مشهد کتابت و تکلم به جانهاى مشتاقان کوى حقیقت وصول یابد.
اما نقل بعضى از وقایع
در ابتداى آن فرمود: ((اینک برخى رویدادهاى سلوک عرفان عملى را معروض مى داریم تا اصول مستنبط از آنها و متفرع بر آنها در فصل بعد گفته آید، تا چه قبول افتد و چه در نظر آید. بسم الله مجریها و مرسیها:
واقعه 2: این کمترین حسن حسن زاده طبرى آملى گوید: در صبح روز شنبه نهم ذى الحجه 1387 ه ق ، روز عرفه به امتثال دستورى که از استادم علامه طباطبایى – روحى فداه – اشتغال داشتم و در مراقبت و توجه تام نشسته بودم ، واقعه اى بر من روى آورد که صدایى شدیدتر از رعدهاى قوى سهمگین به گوشم خورده ، فهمیدم که حالتى به من دست داد، بحمد الله هیچ ترس و هراسى به من روى نیآورده بود، ولى همه بدنم مثل کسى که سرماى سخت بر او مستولى شده مى لرزید، جهان را روشن و به رنگ بنفش مى دیدم ، در این حال سوره مبارکه انبیاء را به من نمودند و به روى من گشودند و من آن را تلاوت مى کردم ، پس از براهه اى از زمان از آن حال باز آمدم ، و از کثرت وجد و سرور و ذوق ، بسیار گریستم و تا چندین روز بى تابى شگفتى داشتم .
واقعه 3: و در شب جمعه یازدهم رجب 1388 ه ق مطابق با 12/7/1347 ه ش ، بر اثر مراقبت و حضور، التهاب و اضطراب شدیدى داشتم ؛ و با برنامه عملى جناب استاد علامه طباطبایى – رضوان الله علیه – روزگار مى گذراندم تا قریب یک ساعت به اذان صبح که به ذکر کلمه طیبه ((لا اله الا الله )) اشتغال داشتم ، دیدم سرتاسر حقیقت و همه ذات مملکت وجودم با من در این ذکر شریف همراهند و سرگرم به گفتن لا اله الا الله اند؛ ناگهان به فضل الهى جذبه اى دست داد که بسیار ابتهاج به من روى آورد.
مثل این که تندبادى سخت وزیدن گیرد آنچنان صدایى پى در پى بدون هیچ مکث و تراخى بر من احاطه کرد، و سیرى سریع پیش آمد که هزار بار از سرعت سیر جت سریع السیر در فضا فزونتر بود، و رنگ عالم را بدان گونه که دیده ام از تعبیر آن ناتوانم ، عجب اینکه در آن اثناء گفتم : چه خوش است که به دنیا برنگردم ؛ وقتى این معنى در دلم خطور کرده به یاد عائله افتادم که آنها سرپرست مى خواهند، باز گفتم : آنها خودشان صاحب دارند، به من چه ؛ تا چیزى نگذشت که از آن حال شیرین باز آمدم و خودم را در آنجا که نشسته بودم دیدم . ان الله سبحانه فتاح القلوب و مناح الغیوب .
از روى داد این حالت گفته ام .
واقعه 4: صورت واقعه اى را از تلاوت سوره مبارکه واقعه در شرح عین شصت و سوم کتاب ما ((سرح العیون فى شرح العیون )) به عربى نقل کرده ام خلاصه آن به فارسى این که :
در شب سوم ماه شعبان سنه یک هزار و چهارصد و نه هجرى قمرى ، در منزلم در قم سوره مبارکه واقعه را تلاوت مى کردم ، تا به کریمه و اءما ان کان من المکذبین الضالین فنزل من حمیم و تصلیة جحیم رسیدم ناگهان دیدم که جحیم برایم متمثل شده است و زبانیه آن بالا گرفت که فرموده حق سبحانه ((و برزت الجحیم لمن یرى )) را به شهود عیان مشاهده کرده ام بدون این که جحیم مرا مس کند و آزار نماید با این که تمثل در صقع ذات مدرک متحقق است زیرا که تمثل نحوى از ادراک است .
در آن حال به دو امر مهم ملهم شده ام :
یکى این که براى انسان پاک از دنس رجس و رین ، و حافظ مراقبت و عندیت و اخلاص ، و عامل به اعمال و افعال صالح صحیح است یعنى امکان دارد که به هر آیه اى از آیات قرآنى ، و به هر واقعه خبرى آن خواه در خارج تحقق یافته است و یا هنوز تحقق نیافته است روى آورد یکایک آنها برایش تمثل یابد، به خصوص اگر داراى توجه تام و همت و جمعیت در تمثل و مشاهدت آنها بوده باشد.
امر دوم این که تمثل جحیم در صقع نفس مدرک مطلبى است ، و بروز آن براى نفسى جحیمى مطلبى دیگر است به گونه اى که مطلب نخستین سبب اذیت و آزار مدرکش نباشد بلکه موجب علم ابتهاجى و شهود انبساطى او گردد، بخلاف مطلب دومین که سبب عذاب الیم است فتبصر.
در دیوانم آمده است :
وارداتى که بدل مى رسد از مکمن غیب ار بود همنفسى بو که کنم اظهارش
واقعه 9: بعد از نماز صبح جمع 15 ج 2 سنه 1389 ه ق = 7 شهریور 1348 ه ش ، در حال توجه نشسته بودم ، پس از برهه اى بدنم به ارتعاش آمد ولى خفیف بود. بعد از چند لحظه اى شنیدم شخصى با زبان بسیار شیوا و شیرین این آیه کریمه را قرائت مى کند: ان الله و ملائکته یصلون على النبى یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما ولى من آن شخص را نمى دیدم ، و من هم از شنیدن آن آیه صلوات مى فرستادم . در آن حال یکى به من گفت : بگو یا رسول الله ، و من در پى در پى مى گفتم یا رسول الله .
و پس از آن با جمعى از مخلوقى خاص محشور شدم که گفت و شنود بسیارى با هم داشته ایم . بعد از آن که از آن حال باز آمدم متنبه شدم که تلاوت آیه فوق براى این جهت بود که روز جمعه بود، و ذکر صلوات در این روز بسیار تاءکید شده است .
واقعه 10: در بعد از ظهر جمعه هشتم ذوالحجه 1387 ه ق که روز ترویه بود، در حالتى بودم که دیدم صداى اذان بگوشم مى آید و تنم مى لرزد، و مؤ ذن در پهلوى راست من ایستاده است ، ولکن من به کلى چشم بسوى او نگشودم و جمال مبارکش را به نحو کامل زیارت نکردم ، فقط شبح حضرتش گاه گاهى جلوه مى کرد و پنهان مى شد؛ از یکى دیگر که شخص او را مى دیدم ولى او را نشناختم پرسیدم این موذن کیست که بدین شیوایى و دلبریایى اذان مى گوید؟ گفت این جناب پیغمبر خاتم محمد بن عبدالله (صلى الله علیه و آله و سلم ) است ، از شنیدن این بشارت چنان گریه بر من مستولى شده است که از آن حال باز آمده ام .
در قصیده تائیه عائره ((ینبوع الحیاة )) (دیوان ط 2 ص 458) در اشاره بدین واقعه گفته ام :
واقعه 12: در مبارک سحر لیله چهارشنبه هفدهم ربیع المولود 1402 ه ق ، مطابق 23 دیماه 1360 ه ش ، شب فرخنده میلاد خاتم الانبیاء (صلى الله علیه و آله و سلم ) و وصى او صادق آل محمد – صلوات الله علیهم – که مصادف با شب شصتم از ارتحال حضرت استادم علامه طباطبایى صاحب تفسیر ((المیزان )) بود، به ترقیم رساله ((اءنه الحق )) به عنوان یادنامه آنجناب اشتغال داشتم ، ناگهان مثال مبارکش با سیماى نورانى حاکى از سیماهم فى وجوههم من اثر السجود برایم متمثل شد – فتمثل لها بشرا سویا – و با لهجه اى شیرین و دلنشین از طیب طویّت و حُسن سیرت و سریرتم بدین عبارت بشارتم داد: ((تو نیکو صورت و نیکو سیرت و نیکو سریرتى )) تا چند لحظه اى در حضور انورش مشرف بودم – رضوان الله تعالى علیه ، و اءفاض علینا من برکات انفاسه النفیسة
اى عزیز مهمترین ذکر مراقبت است که مقام عندیت است و مصاحبت با حق تعالى . همنشین از همنشین خو مى گیرد و بدان شناخته مى شود، و بقول فصیح لبید بن ربیعه صحابى : و المرء یصلحه القرین الصالح .
اى عزیز بعد از آن فرعون هلاک شد حق تعالى با کلیمش (علیه السلام ) بناى مواعده گذاشت ، قوله سبحانه : و اذ فرقنا بکم البحر فانجیناکم و اغرقنا آل فرعون و انتم تنظرون . و اذا واعدنا موسى اربعین لیلة … (قرآن کریم – سوره بقره – آیه 50 و 51)؛ تا فرعون نفس را نکشى از اربعین کلیمى لوحى بر موسى روح لائح نخواهد شد.
واقعه 15: در شب سیزدهم ج 1 سنه 1391 ه ق = 15/4/1350 ه ش ، در آمل به مراقبت نشسته بودم – و این شب مصادف با شهادت بى بى من لیلة القدر و اءم ابیها، و اءم الائمة الاحد عشر، عصمة الله الکبرى سیده نساء العالمین حضرت فاطمه بنت خیر البشر – صلوات الله علیها – بوده است – پس از برهه اى ، اضطراب و بى تابى بسیار سخت و سهمگین عارضم شده بود، و بعد از آن انتقالى شگفت به من روى آورد که از آن خلوت رویا لذت بسیار برده ام ؛ و آن این که گوشه اى از حقیقت کریمه ((و اذ الوحوش حشرت )) (التکویر – 6) را به من نمودن ، اشباح و اشکالى برایم متمثل شده اند، و به خصوص حیوانات گوناگون را رؤ یت کرده ام .
صابر باش که اگر دیر شود، مسلما دروغ نخواهد شد؛ قوله سبحانه ((و لربک فاصبر)) (المدثر – 8) زود زود نمى دهند تا کم کم ظرفیت حاصل شود… علاوه این که کسانى که دیرتر مى گیرند پخته تر مى شوند و بهتر و برتر مى گیرند. برخى را مى شناسیم که زود راه برایش باز شده است ولکن اکثر حرفهاى او ساحلى است نه لّجّه اى ، اما براى جناب آخوند ملا حسینقلى همدانى پس از بست و دو سال راه باز شده است و چه اهل راز شده است . به نکته 641 کتاب هزار و یک نکته این کمترین رجوع بفرمایید.
و نیز برخى از واقعه هاى دیگر چنان که در قصیده شقشقیه دیوانم گفته ام :