نکته هایی از نامه ها برنامه ها
برادرم نعمت بیداری،روزی هر بی سر و پا نمی شود،واین پیکِ کوی وفا با هر دلی آشنا نمی گردد.بیداری میِتلخ وش است،با هر کامی سازگار و گوارا نیست.چه ام الخبائث است هر که را نوشیده است بلکه اندکی از آن چشیده است از مشتهیات نفسانی حتی از حور و غلمان چشم پوشیده است و دست کشیده است،آری:
آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند أشهی لنا و أحلی من قبلهِ العذاری
حالا که آمدی گویمت: «واستقِم کما أُرت» که «إنَّ الذین قالوا ربُّنا اللهُ ثُمَّ استقاموا تتنزَّلُ علیهم الملائکهُ ...»
چه خواهی که نداری و برای تو نیست؟اگر طالب مقام محمودی: «و مِنَ اللیلِ فتَهَجَّد به نافلهً لک عسی أن یَبعَثَکَ رَبُّکَ مقاماً محموداً».اگر عاشق مواقف شهودی:«أوَ لم یَکفِ برَبِّکَ أنّه علی کلّ شیءٍ شهید».اگر دستورالعمل خوراک خواهی الحمدلله همه ما در سفره عالم غیر معلمیم! می دانیم که چه کاره ایم احتیاج به دستور نداریم.
دائماً طاهر باش و به حال خویش ناظر باش و عیوب دیگران را ساتر باش.با همه مهربان باش و از همه گریزان باش.یعنی با همه باش و بی همه باش.خداشناس باش در هر لباس باشد.تو که سلیمان زاده ای حشمت دار،تو که صدیق حسن زاده ای وحشت دار.قرآن صورت کتبیه انسان کامل ـ أعنی حقیقت محمدیّه(صلی الله علیه و آله) ـ است ببین تا چه اندازه بدان قرب داری ؛ رسول الله(صلی الله علیه و آله) فرمود: «إنَّ هذا القرآن مأدبهُ الله».بنگر بهره ات از این مأدبه تا چه حد است.
ولی الله اعظم امام اوّل(علیه السلام) به فرزندش محمد بن حنفیه اندرز همی کرد که:
درجات بهشت بر عدد آیات قرآن است و در رستاخیز به قاری قرآن می گویند بخوان و بالا برو،و بعد از نبیین و صدّیقین کسی در بهشت در رتبت وی نیست.«واعلم أنَّ درجات الجنهِ علی عدد آیات القرآن،فإذا کان یوم القیامه یقال لقاریء القرآن إقرأ و ارق فلا یکون فی الجنه بعد النبیین و الصدیقین إرفع درجه منه»این بیان وصی چون آن کلام نبی بسیار کوتاه و بلند است.خدای متعالی داند که ارزش آنها چند است.
از امل چشم پوش و در عمل کوش.مرد جستجوی باش نه گفتگوی.از دریا بخواه نه از جوی.از فضول کلام چون فضول طعام دست بدار.سبکبار باش نه سبکسر و سبکسار.خروس در سحر به ذکر قدِوس و سبّوح در خروش است.کم از خروس مباش!
چون به خروش آمدی بدان که بهترین عطای دوست لقای اوست،مترصّد باش که:
گدایی گردد از یک جذبه شاهی به یک لحظه دهد کوهی به کاهی
این چند جمله بالعجاله تحریر شد.اگر مجال شد و حال مساعد شد،و عقل را در آنگاه تدبیر بود،و رأی منیر پیر عشق امضاء کرد،و تقدیر قضاء موافق آمد می توان کلماتی بر آن افزود،تا ببینیم.ولی برادرم تو را حال است و مرا مقال،این کجا و آن کجا؟تو را سوز است و مرا ساز.آن کوه است و این صدا،قصه این کوتاه است و ان دراز.
ببین به کجا کشید که کلاغی رهبر شد و چلاقی دستگیر! جغدی سخنور شد و پشه ای دلیر، «نعوذ بالله من سبات العقل و خفته».