هزارو یک نکته، نکته 401 _ حضرت علامه حسن زاده آملی
امام قائم آن سر الهى
پناه جمله از مه تا بماهى
ولى ختم مطلق آنجناب است
که جان پاک او ام الکتاب است
ز نسل فاطمه بنت رسول است
همان أم أبیهاى بتول است
سمى حضرت خیر الانام است
قیامش در جهان حسن ختام است
در او جمع آمد از آیات کبرى
ز موسى و ز عیسى و ز یحییى
ز خضر و یونس و ادریس و الیاس
امام عصر خود را نیک بشناس
حسن باب است و نرجس هست مامش
میم و حا و میم و دال است نامش
حسن بادا فداى خاک پایش
که باشد خاک پایش تو تیایش
امام عصر و میر کاروان است
هر آنچه خوانمش برتر از آن است
مرا چون نور خورشید است روشن
که عالم از وجود اوست گلشن
چو اسماى الهى راست مظهر
که از دیگر مظاهر هست برتر
تو را باشد یکى قسطاس اقوم
که قطب عالم است و اسم اعظم
چگونه غایبش خوانى و دورش
نبینى خویشتن را در حضورش
تویى غایب که دورى از بروى
نهادى نام خود را بر سر وى
سبل بر دیدگانت گشته چیره
که خورشید است در چشم تو تیره
مه و خورشید در این طاق مینا
چراغ روشناند و چشم بینا
مثالى از نبى و از ولىاند
چو مه از خور، خور از حق منجلىاند
نپاید بى مه و خورشید عالم
بر این تکوین و تشریعاند با هم
هزارو یک نکته، نکته 401 _ حضرت علامه حسن زاده آملی