نکاتی ازکتاب ده رساله اثر حضرت علامه حسن زاده آملی (1)
فرقه امامیه اثنا عشر به پیغمبران و جانشینان آنان را بدین صفات شناسند که از قرآن و روایات و ادله عقلیه حکماى متالهین مستفاد است که نه غفلت بدیشان روى مىآورد و نه اهل لهو و لعب و زهوند و ایشانند که أمنا و شهداى اله عالم و عالم به ما تحت العرش الى تحت الثرى هستند و نورالله و ولاة امر الله و خزنه علم الله و خلفایش در زمین اند و ابواب الهى و ارکان ارض اند .
این دارنده روح قدسى است که امامیه او را بصاحب مقام عصمت تعبیر مى کنند و او را معصوم مى دانند که در فعل و قول و تلقى وحى و در همه شئون امورش مطلقا از خطا و عصیان و زلل و غفلت و نسیان و لهو و لعب و زهو معصوم است و کسى که بدین صفت عصمت متصف نباشد
خلیفة الله و حجة الله على خلقه نخواهد بود الله اعلم حیث یجعل رسالته . آن که امام علیه السلام فرمود[ : ( اذا قبض النبى صلى الله علیه و آله و سلم انتقل روح القدس فصار الى الامام ]( مراد این نیست که روح از بدن پیغمبر به بدن امام منتقل مى شود بصورت انتقال شىء از جائى به جائى , زیرا که این تناسخ باطل است که براهین محکم برابطال آن قائم است , بلکه مراد این است که مانند آن حقیقت که حامل نبوت بود امام نیز دارا است که وصى و خلیفه اوست هر چند صاحب مقام نبوت تشریعى نیست .
آنکه امام علیه السلام فرمود خداوند تبارک و تعالى خلق را بر سه صنف آفرید : سابقون و اصحاب میمنه و اصحاب مشئمه , چنانست که در مباحث سالفه دانسته اى عوالم بطور کلى سه قسم است مجرد محض و مادى محض و عالمى که متوسط بین آن دو است و از امام صادق علیه السلام در عوالم کلیه سه گانه منقول است که[ : ( ان الله تعالى خلق ملکه على مثال ملکوته , و اسس ملکوته على مثال جبروته , لیستدل بملکه على ملکوته و بملکوته على جبروته ]( ( 1 ) .
غرض این که همچنان که عوالم سه است , اصناف مردم بر سه قسم اند که هر صنفى با عالمى تناسب دارد .
مراتب سه گانه معراج که از مسجد اقصى سیر در زمین , و پس از آن سیر در آسمانها , و سپس گذشتن از آسمانها , که نخستین راجع به حال اکثرى امت , و دومین برزخ میان غیب و شهادت که راجع به حال خواص است , و سومین عالم غیب محض که راجع به حال اخص و اوحدى است , در این مقام نیک مناسب است به نکته 974 هزار و یک نکته رجوع شود . آنکه امام علیه السلام فرمود[ : ( فالسابقون هم رسل الله و خاصة الله پاورقى :
1 انسان کامل نسفى ط 1 صفحه 375 .
من خلقه ]( این خاصة الله بعد از سلسله سفراى الهى از رسل و انبیاء و اوصیاى ایشان آحادى هستند که باقتضاء و اقتداى صاحب نبوت تشریعى صاحب نبوت مقامى مى گردند , لسان الغیب قدس سره الشریف این دو مقام را اراده کرده که گفته است :
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید
دگران هم بکنند آنچه مسیحا مى کرد
بطور اجمال گوئیم که سفراى الهى از لهو و لغو و لعب و زهو و سخریه و مجاز و دیگر صفاتى که عقل از آن اشمئزاز و طبع از آن تنفر دارد منزهند و این وسائط فیض مردم را بسوى خود و مقام خود دعوت کردند چون امام یعنى پیشوا و سر مشق ایشان بودند پس اینکه بمردم فرموده اند بسوى ما بیایید و تأسى و اقتداى بما داشته باشید دعوتى بحق است و ارشادى بصدق تا همت مدعو چه کند کل میسر لما خلق له هر که ندایشان را باخلاص لبیک گفت و مطابق سر مشق تعلیم گرفت اگر چه صاحب مقام نبوت تشریعى نمى شود ولى دگران هم بکنند آنچه مسیحا مى کرد .
از این روى آحادى که نداى آن منادیان را بصدق لبیک گفته اند کرامات و امور خارق عادات از آنها صادر شده است که موجب حیرت دیگران است . شیخ عارف محیى الدین عربى در چند جاى باب هفتاد و سوم فتوحات مکیه , و ابواب دیگر آن در این موضوع مطالبى بسیار بلند آورده است و ما از تعرض بدانها اعراض کرده ایم که هم بطول مى انجامد و هم این که حلقها تنگ است .
رؤیاى صالح جزئى از نبوت است , و از زبان نبوت به چندین وجه در این باره در جوامع روایى فریقین نقل گردیده است , این رؤیاى صالح است که جزئى از نبوت است , تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل .
در این آیه که فرمود : سابقون مقربون اند , و در آیات و روایاتى که درباره مقربان آمده تدبر و تأمل به سزا شود تا به مقربان و اقسام قرب آشنایى بیشتر حاصل گردد .
آنکه متاله نورى فرموده است روح القدس الا على و هو الروح السادس المسمى بالمحمدیة الیضاء کلامى بسیار منیع و مطلبى بغایت رفیع است زیرا که دانسته اى این ارواح مراتب یک حقیقت اند و این حقیقت واحده مطابق شئون و اطوار و احوال و افعال او به اسامى گوناگون موسوم شده است و هر شأن او به اسمى مسمى گردیده است و چون همه انبیاء با اختلاف مراتبشان در داشتن قوه قدسیه که بتعبیر حدیث روح القدس بود شریکند و مقام ختمى ارفع و اشمخ از همه مقامات است لذا روح ختمى را که عالیترین درجه و منزل نهایى و غایة قصواى کمال انسانى است , روح القدس اعلى , و روح سادس , و محمدیه بیضاء گفته اند و چه خوب گفته اند . بقول حافظ : هر نکته اى که گفتم در وصف آن شمائل
هر کس شنید گفتا لله در قائل
اگر چه ندیده ایم که در حدیثى روح سادس عنوان شده باشد , و لکن آن که روح ختمى را روح سادس دانسته است که از آن آخرین مرتبه ارتقائى روح انسان کامل را اراده کرده است , به صواب رفته است . و احادیث در این گونه مباحث که از اصول عقائد است , معاضد عقل و مصدق براهین اند . و اصل در اصول عقائد حکم عقل است . و چون معنى صحیح بود در اصطلاح مشاحه روا نبود . خواجه نصیرالدین طوسى در تجرید در فوائد بعثت گوید : البعثة حسنة لاشتمالها على فوائد کمعا ضدة العقل فیما یدل علیه , الخ . عبارت متاله نورى که آدم ابوالبشر خلیفه بلکه خلیقه خاتم است بدین لحاظ است که وجود خاتم صلى الله علیه و آله و سلم ثمره شجره
وجود است . امیرالمؤمنین علیه السلام نیز فرموده است : فانا صنائع ربنا والخلق ( والناس خ ل ) بعد صنائع لنا . ( 1 )
عارف رومى گوید :
ظاهرا آن شاخ اصل میوه است
باطنا بهر ثمر شد شاخ هست
گر نبودى میل و امید و ثمر
کى نشاندى باغبان بیخ شجر
پس بمعنى آن شجر از میوه زاد
گر بصورت از شجر بودش ولاد
مصطفى زین گفت کادم و انبیا
خلف من باشند در زیر لوا
بهر این فرموده است آن ذوفنون
زمز نحن الاخرون السابقون
گر بصورت من ز آدم زاده ام
من بمعنى جد جد افتاده ام
کز براى من بدش سجده ملک
وز پى من رفت بر هفتم فلک
پس زمن زایید در معنى پدر
پس زمیوه زاد در معنى شجر
آنکه فارابى گفت که ملک را بر غیر صورتش مى بیند چنانست که دانسته اى صورت حقیقى ملک وجود نفسى او است و تمثل ملک براى روح قدسى انسان بحسب احتمال و قابلیت وى وجود اضافى ملک است بدین
پاورقى :
1 ( کتاب 28 , نهج البلاغه و من کتابه علیه السلام الى معاویة و هو من محاسن الکتب ) .
اعتبار و این غیر آنست .