نکاتی ازکتاب ده رساله اثر حضرت علامه حسن زاده آملی
بدان که دهر روح زمان و علت آن است و نسبت دهر به زمان نسبت روح به جسد است . و به عبارت اخرى موجودات عالم دهر , مبادى و علل وجودات زمان و زمانى هستند کما اینکه سرمدى علت دهرى است , و چنانکه روح علت جسد و مرتبه کمال آن است و جسد مرتبه ضعف علت و معلول آن است , همچنین است زمان و زمانیات نسبت به دهر . خلاصه سرمد روح دهر است و دهر روح زمان .
مثل دهر با زمان , مثل صورت کلیه معقوله زمان ذهنى با زمان متدرج خارجى است که در حقیقت بر اساس رصین حرکت جوهریه , مقدار سیلان طبیعت است جز این که صورت معقوله با زمان خارجى معیت وجودیه ندارد و علت آن نیست , اما آن صورت عقلیه اى که جوهر مفارق در طول زمان و علت اوست یعنى همان روح زمان , معیت وجودیه دارد . غرض از این تنظیر ثبات مطلق صورت معقوله و تجدد زمان خارجى است .
حال که دانسته اى دهر روح زمان و علت آن است , و حقیقتى عقلى مفارق از طبیعت است , بنابراین در بسیارى از مواردى که از زبان اهل بیت عصمت و وحى به زمان مانند مخاطبه با ذوى العقول خطاب مى شود , باید به لحاظ خطاب به اصل و مبدأ زمان بوده باشد که از مفارقات نوریه و دار آخرت است و دار آخرت حیات و شعور است و ان الدار الاخرة لهى الحیوان . از باب مثال دعاى چهل و پنجم صحیفه سجادیه در وداع شهر رمضان . امام سجاد علیه السلام خطاب به ماه مبارک رمضان مى کند و چندین بار وى را سلام مى کند و مى فرماید : السلام علیک یا شهر الله الاکبر و یا عید اولیائه , السلام علیک یا اکرم مصحوب من الاوقات و یا خیر شهر فى الایام و الساعات .
و به تقریر و تعبیر دیگر گوییم : اگر در وداع زمان و سلام بدان برایت اشکال پیش آید که زمان از قبیل موجود زنده با شعور قابل صحبت و تودیع و سلام نیست , جوابش اینکه :
زمان و مکان و سایر اشیاى بیجان , اگر چه در این عالمشان و به این صورشان شاعر نیستند ولى همه آنها را در بعض عوالم عالیه حیات و شعور و نطق و بیان و حب و بغض است , چنانکه اخبار بسیارى که در احوال عوالم برزخ و قیامت آمده است و همچنین مکاشفات اهل کشف کاشف این مطلب است زیرا آنچه در این عالم وجود مى یاب د آنها را در عوالم دیگرى که به حسب وجود سابق بر این عالم اند وجودى است و موجودات را در هر عالمى صور و احکام مخصوص به آن عالم است که با صور و احکام این عالم اختلاف دارد , یعنى اختلاف به حسب ظل و ذى ظل و حقیقت و رقیقت دارد و از احکام بعض عوالم عالیه این است که هر چند در آنها موجودند داراى حیات و شعوراند . زیرا که آن دار دارحیات است و زنده است , چنانکه اخبار بر آن دلالت دارد و قول خداوند متعال و ان الدار الاخرة لهى الحیوان بدان اشارت دارد و از اخبارى که دلالت بر حیات موجودات عالم آخرت مى کند اخبارى اند که در آنها آمده است فوا که بهشت تکلم دارند و سریر بهشتى به تکیه کردن مؤمن بر آنها شادى و استبشار مى نماید , بلکه برخى از این اخبار دلالت بر تکلمات ارض با مؤمن و کافر دارند و این امور به این عالم حسى گویا نیستند , لذا اهل این عالم تکلمات آنها را نمى شنوند بلکه به ملکوتشان در تکلم و فرح و استبشارند .
و از این قبیل است تکلم حصا در دست رسول الله صلى الله علیه و آله که نطق و تکلم سنگ ریزه به ملکوت او است و اعجاز رسول الله صلى الله علیه و آله این بود که نطق لسان ملکوت آنها را به أسماع دنیوى اسماع کرده است , بلکه آنچه را که نبى یا ولى معجزه کرده است از قبیل انطاق جماد و احیاى آن , همه از این بابند ,
چه این که عصاى موسى و طیر عیسى , حیاتشان به ملکوتشان بوده است و ملکوت از اهل این عالم غائب است مگر این که خداوند بنا بر حکمتى براى ایشان اظهار بدارد , پس زمان در بعضى عوالمش حى است و مر او را شعور است . بنابراین باکى نیست که زمان به حسب همان عالم خود که حى و شاعر است طرف خطاب و تودیع قرار گیرد .
زمان را به بیان مذکور اصلى مفارق است که علت این زمان و روح آن است و با وى معیت وجودى طولى دارد . و در لغت لاتین و گرک براى زمان رب النوع بنام ساتورنSATURNE ) ) قائل اند و شاید اشارت به همین مطلب سامى بوده باشد .
از آنچه که در بیان لیلة القدر تذکر داده ایم دانسته مى شود که لیلة القدر را به حسب نشأه عنصرى زمانى , افراد متشابه و متماثل , در یک سال و یا در یک ماه بوده باشد , مثلا در یک ماه مبارک رمضان به حسب اختلاف آفاق در یکى از آفاق شرقیه مثلا هند شبى بیست و سوم ماه مبارک رمضان باشد که به حسب روایات اهل بیت عصمت و طهارت لیلة القدر است , و حال این که شب قبل آن در یکى از آفاق غریبه آن مثلا ایران شب بیست و سوم ماه مبارک بوده است که در آفاق ایران رؤیت هلال ماه مبارک یک شب قبل از هند به وقوع پیوسته است که هر دو شب لیلة القدر است و به حسب آفاق متعدد است به تعدد ظلى و زمانى , چنانکه هر یک از انواع عالم ماده و مدت را وجود متفرد عقلانى است که باذن الله مدیر و مدبر افراد متکثر عنصرى نوع خود است و همه آنها را در حضانت خود دارد و در شرع مقدس از آن تعبیر به ملک موکل شده است , له معقبات من بین یدیه و من خلفه یحفظونه من امر الله ( 1 )
پاورقى :
1 سوره رعد , آیه 12 .