کلمه 981از کتاب هزار یک کلمه علامه حسن زاده آملی
کلمه 981از کتاب هزار یک کلمه علامه حسن زاده آملی
عارف گوید که بحث در معانى امکان و اقسام آن بحث فلسفى است، نه عرفانى، چه عارف به برهان صدّیقین وجود مىبیند و بس که وحدت بر همه قاهر است و تعیّنات مظاهر که به ظاهر کثرت آور است مقهور در وحدت و تدلّیات صرفهاند و روابط محضه، بلکه در حقیقت ظاهر و مظهر و متجلّى و مجلى هم نیست که «أَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ» و اگر عارف گوید امکان؛ یعنى وجودات ربط محض به قیّم و قیّوم خود. خلاصه حکیم و منطقى امکان استعدادى را در ماده و دیگر امکانات را جهات در نسبت مىگیرند، و عارف امکان را وجودات متکثّره که ربط محض اند و جز واجب نبیند؛ و چون به دقّت بنگرى آنچه که در دار وجود است وجوب است، پس عصاره این کلمه علیا این که:
نظام هستى غیر متناهى خداست (سبحانه) که خدایى مىکند، فافهم و تدبّر قوله (سبحانه): «هُوَ الأَ وَّلُ وَالآخِرُ وَالظّاهِرُ وَالباطِنُ وَهُوَ بِکُلِّ شَىءٍ عَلِیمٌ» (حدید، آیه 4).