مکاشفه ای از علامه حسن زاده
علامه حسن زاده آملی: واقعه اى شگفت براى راقم پیش آمده است که آن را در ( دفتر دل ) چنین ثبت کرده است :
شبى در را به روى خویش بستم
به کنج خانه در حیرت نشستم
فرو رفتم در آغاز و در انجام
که تا از خود شدم آرام و آرام
بدیدم با نخ و سوزن لبانم
همى دوزند و سوزد جسم و جانم
بگفتند این بود کیفر مر آنرا
رها سازد به گفتارش زبان را
چو اندر اختیار تو زبانت
نمى باشد بدوزند این لبانت
از آن حالت چنان بى تاب گشتم
که گویى گویى از سیماب گشتم
ز حال خویش دیدم دوزخى را
چشیدم من عذاب برزخى را
منبع: نور علی نور