ای عزیز ؛ دست توسل به ذیلِ ولایتِ قائمِ شاهدِ ناظرِ مکتومِ مشهود داشته باش تا از غیبت بدر ایی و شاهد آن مومنِ مِرآتِ مومن ، و مشهودِ عَلیَ الْاِطلاق باشی:
چگونه غایبش خوانی و دورش،
نبینی خویشتن را در حضورش؟! تویی غایب که دوری در بر وی،
نهادی نام خود را بر سَرِ وی ،
سَبَل بر دیدگانت گشته چیره ،
که خورشید است در چشم تو تیره !
حَسن بادا فدای خاک پایش ،
که باشد خاک پایش، توتیایش !
حَسن باب است و نرجس هست مامش ،
میم و حا و دال است نامش… (سَبَل بر وزن اَجَل از امراض چشم است، و آن مویی است که درون پلک چشم بر می آید و پرده ای را نیز گویند که در چشم بهم رسد، که مانع بینایی می گردد.) حقیقت انتظار و ظهور ص6و7