این کلمه علیا مقالهاى گرانقدر در مقامات اربعه تجلیه و تخلیه و تحلیه و فناء فىاللَّه تعالى که عین بقاء باللَّه است
کلمه 924 از 1001کلمه جلد 7 اثر علامه حسن زاده آملی
این کلمه علیا مقالهاى گرانقدر در مقامات اربعه تجلیه و تخلیه و تحلیه و فناء فىاللَّه تعالى که عین بقاء باللَّه است به قلم اعلاى جناب استاد عزیزم جامع معقول و منقول، آیة اللَّه العظمى علّامه جلیل القدر مرحوم حاج میرزا سید ابوالحسن رفیعى قزوینى (رفع اللَّه سبحانه درجاته) مىباشد که در کتابخانه این خوشه چین خرمن آن بزرگوار محفوظ است و اینک به نقل آن تبرّک مىجویم:
بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم
بدان که قوّه عملیه در نفس انسانیّه کار فرماى بدن جسمانى است در رسیدن به اوج سعادت و کمال ناچار است که مراتب چهار گانه را که خواهیم شرح داد، به سیر و حرکت معنویه عبور نموده تا از حضیض نقص حیوانیّت به ذروه علیاى انسانیّت نائل و برخوردار شود:
مرتبه أولى که او را تجلیه خوانند آن است که نفس قوا و اعضاى بدن را به مراقبت کامله در تحت انقیاد و اطاعت احکام شرع و نوامیس الهیّه وارد نموده که اطاعت اوامر، و اجتناب از منهیّات شرعیه را به نحو اکمل نماید، تا پاکى صورى و طهارت ظاهریّه در بدن نمایان شود و در نفس هم رفته رفته خوى انقیاد و ملکه تسلیم براى اراده حق متحقّق گردد، و براى حصول این مرتبه علم فقه بر طبق طریقه حقّه جعفریه کافى و به نحو أکمل عهده دار این أمر است.
مرتبه ثانیه که آن را تخلیه نامند آن است که نفس به مضارّ و مفاسد اجتماع و انفرادى اخلاق رذیله و خوىهاى پلید آگاهى یابد و به تدبّر در عواقب وخیم آنها در دنیا و عقبا بر طبق دساتیر مقرّره در فنّ علم اخلاق آن صفات ناپسند را از خود دور و محو نماید، همچون کبر و حسد و حرص و شهوت و بد بینى به خلق و خودخواهى و باقى صفات رذیله که در کتب اخلاق ثبت است؛ و این کار در معالجات روحانى و طبّ الهى همچون خوردن مسهلات و داروهاست براى رفع اخلاط فاسده در معالجه جسمانى و طبّ طبیعى.
مرتبه ثالثه که آن را تحلیه نامند آن بود که پس از حصول تخلیه و رفع موانع، خود را به زیور اخلاق نیک و خوىهاى پسندیده که در نظام اجتماع و فرد تأثیر بسزا و عمیق دارند آراسته کند و این خود پاکیزگى باطن و طهارت معنویه است که تا این معنا حاصل و متحقّق نشود آدمى در باطن آلوده و نجس خواهد بود، هر چند که ظاهر بدن محکوم به پاکى ظاهرى است. و این کار در طبّ روحى و معالجه نفس مانند خوردن غذا و استعمال دواى مقوّى است که براى تولید نیرو و قوّت در بدن در طبّ جسمانى به کار مىبرند.
و پس از حصول و تحقّق مراتب سه گانه فوق از برکت صفا و پاکى روح در نهاد آدمى جاذبه محبّت به حضرت حق پیدا گردد، که تولید آن از مجذوب شدن قهرى است به عالم حقیقت، و سرد شدن از عالم مجازى که عرصه ناپایدار ممکنات است، و رفته رفته محبّت شدّت نماید و اشتعال و افروختگى در روح عیان گردد و از خود بىخود و بى خبر شود، و این مقام را که مرتبه چهارم از کمال قوّه عملیه است فناء گویند؛ و مقام فناء فى اللَّه سه درجه دارد:
درجه أولاى فناء در افعال است که در نظر عارف سالک جمله مؤثرات و همه مبادى أثر و اسباب و علل از مجرّد و مادّى و قواى طبیعیّه و ارادیّه بیهوده و بى اثر شود و مؤثّرى غیر از حق و نفوذ اراده و قدرت حق در کائنات نبیند و عوامل این عالم را محو و ناچیز در حیطه قدرت نا متناهى إلهى شهود نماید، و در این حال یأس تمام از همه خلق و رجاء تام به حق پیدا شود و حقیقت آیه کریمه: «وَما رَمَیْتَ إِذ رَمَیْتَ وَلکِنَّ اللَّهَ رَمى» به عین شهود بدون شائبه پندار و خیال عیان بیند، و لسان حال او مترنّم به مقال ذکر کریم لا حول و لاقوّة إلّاباللَّه گردد، و در این مقام بزرگترین قدرتها و نیروهاى مقتدرترین سلاطین عالم امکان با قدرت و نیروى پشه ضعیف در نظر حقیقت بین او یکى شود و این درجه را محو گویند.
درجه ثانیه فناء در صفات حق است؛ بیان این مقام آن که انواع مختلفه کائنات که هر یک در حدّ خود تعیّنى و نامى دارند مانند ملک و فلک و انسان و حیوان و اشجار و معادن که در نظر اهل حجاب به صورت کثرت و تعدّد و غیریّت متصوّر و مشهود هستند، در نظر عارف الهى یکى شوند؛ یعنى همه را از عرش أعلاى تجرّد تا مرکز خاک به صورت نگارستانى مشاهده نماید که در تمامت سقف و دیوار آن عکس علم و قدرت و حیات و رحمت و نقش و لطف و مهر و محبّت الهى و عنایت یزدانى به قلم تجلّى نگاشته و پرتو جمال و جلال حق بر آن افتاده است. در این نظر، برّ به بحر و دریاها و خشکىها، افلاک و خاک، عالى و دانى به هم متصل و پیوسته و یکى خواهند بود و همه با یک نغمه و به یک صداى موزون خبر از عظمت عالم ربوبى دهند، و در این مقام به حقیقت توحید و کلمه طیّبه لا إله إلّااللَّه متحقّق شود؛ یعنى همه صفات کمال را منحصر به حق داند و در غیر حق ظلّ و عکس صفات کمال را پندارد و این مقام را طمس خوانند.
درجه ثالثه مقام فناء در ذات است که فناء در أحدیث گویند و در این مقام همگى اسماء و صفات از صفات لطف همچون رحمن و رحیم و رازق و منعم، و صفات قهر
مانند قهّار و منتقم را مستهلک در غیب ذات أحدیت نماید و به جز مشاهده ذات أحدیت هیچ گونه تعیّنى در روح او باقى و منظور نماند، حتى اختلاف مظاهر همچون جبرئیل و عزازیل و موسى و فرعون از چشم حقیقت بین صاحب این مقام مرتفع شود، مهر و خشم حق، بسط و قبض، عطا و منع وى، بهشت و دوزخ براى او یکى گردد، صحّت و مرض، فقر و غنى، عزّت و ذلّت برابر شود، در این مرحله است که شاعر عارف الهى نیک سروده که گفت:
گر وعده دوزخ است و یا خلد غم مدار | بیرون نمىبرند تو را از دیار دوست | |
و شاید یکى از مراتب استقامت که در صحیفه الهیّه امر بدان فرموده و ممدوح در علم اخلاق و محمود در فنّ عرفان است همین مقام شامخ فناء در ذات است، و این مقام را محق خوانند که به کلّى اغیار از هر جهت محو و نابود گشته توحید صافى و خالص ظهور و تحقق یافته است، در این مرتبه که آخرین منازل و سفر الى اللَّه جلّت عظمته بود به لسان حقیقت گوید: «یا هو یا من لیس إلّاهو» و چون طالب حق به این مقام رسید از هویّت او و هویّت همه ممکنات چیزى نمانده، بلکه در تجلّى حقیقت متلاشى و مضمحلّ شدهاند «لِمَنِ المُلْکُ الیَوْمَ لِلَّهِ الواحِدِ القَهّارِ».
این بود مقالت آن جناب در تقریر مراتب قواى عملیه نفس که به نقل آن تبرّک جستهایم.